۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

فيلتر شدن عجب لذتی داره!


دوستان عزيزم سلام.

من هم همون طور که مستحضريد به فيض فیلترینگ نائل شدم! قبل از هر چيز دلم می خواد حرف یکی از دوستانم رو به گوش اون دسته از افرادی برسونم که فکر می کنن با این جور کارا نتيجه ای می گیرن. اونا می تونن وبلاگ منو فیلتر کنن اما نمی تونن افکار من رو فیلتر کنن! انديشه ی من حتی پس از مرگ من هم از بین نمیره.

این آدرسhttp://sedaye-sokoot2.blogspot.com آدرس وبلاگ جدیدمه که اميدوارم که به صدای سکوت 100 هم برسه!

از همراهی همه ی دوستان باز هم تشکر می کنم.

منتظر نظراتتون توی وبلاگ جدیدم هستم.

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

تمبرهای پستی در هلند

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار....ه






۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

سیزده آبان و سبزها در اصفهان



واقعا امروز روز بی نظیری بود. حتی تصور هم نمی کردم که این همه جمعیت بیان. جمعیت به حدی بود که نیروی انتظامی و بسیج هیچ کاری نتونستن بکنن. البته مث همیشه ضرب و شتم بی دلیل مردم و دستگیری های کور دیده می شد اما این کارا نتونست جلوی مردم معترض رو بگیره و می تونم به جرات بگم که تاثیر خاصی نداشت. مردم از میدون انقلاب تا دروازه دولت ایستاده بودن وگاز اشک آور و باتوم نتونست متفرقشون کنه. البته جز 10 تا 15 دقیقه ی اول که همه با هم شعار "سفارت روسیه / لانه ی جاسوسیه" و "مرگ بر دیکتاتور" رو می دادن و شعر "یار دبستانی من" رو می خوندن (فیلم پایین) صدای شعارها به ندرت بلند می شد. من از ساعت 10:25 اونجا بودم و تا 1 که برگشتم از تعداد مردم کم نشده بود. از حاشیه های تظاهرات هم قطع شدن خطهای تلفن همراه بود که خیلی عجولانه و بعد از گذشت یک ساعت از تجمع مردم صورت گرفت. یه چیز دیگه هم که خیلی توجه رو جلب می کرد تعداد زیاد بسیجیایی بود که از مردم فیلم و عکس می گرفتند. علاوه بر اینا یه ترقه های مسخره هم به مجموعه مهمات مزدورا اضافه شده بود که در نوع خودش جالب توجه بود چون قرار بود مثلا صدای شلیک گلوله بده!

پ . ن: یه صحنه ی قشنگ از بین صحنه های زشت و زیبای زیادی که دیروز دیدم رو یادم رفت بازگو کنم. از بین این جمعیتی که اومده بودن من در دو جای متفاوت به دو تا معلول برخوردم. هر دو روی صندلی چرخ دار نشسته بودن و از ناحیه ی پا معلولیت داشتن . هر دو مچ بند های سبز به دست داشتن و بی توجه به تفاوت ها و محدودیت های جسمی شون با بقیه شعار می دادن و پا به پای مردم جلو می اومدن... فکر نمی تونم که بتونم شرحی از احساستم بعد از دیدن این دو عضو جنبش سبزرو بنویسم، فقط می تونم به خودم افتخار کنم که توی سرزمینی به دنیا اومدم که چنین فرزندانی داره



۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

درود به بنجامین عزیزم!

حتما همه ی دوستان متوجه فیلتر شدن وبلاگ آقا بنجامین شدن! واقعا جای تبریک داره. به قول یکی از دوستان این یعنی در کمتر از سه ماه بین انبوه وبلاگ ها و وب نوشته ها دیده شدن. این یعنی تاثیر گذار بودن. این یعنی ما قطره ها بالاخره دریا می شیم!:)
از طرفی این نشون می ده که ترس کودتاچیا از جنبش سبز چقدر زیاده که یه وبلاگ خیلی کم بیننده هم پشتشونو می لرزونه و نمی تونن از سرش بگذرن! واز قدیم هم گفتن ترس برادره مرگه...
یه بار دیگه به بنجامین جان این موفقیتو تبریک می گم.انشاالله که توی آدرس جدیدش هم موفقتر از قبل به فعالیت ادامه بده.
پ.ن: امروز که 8/8/88 هست یه اتفاق بامزه واسه وبلاگم افتاد. تعداد بازدید کننده هام دقیقا امروز به 888 تا رسید.

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه


۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

با تشکر از ب . ع

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

این دفعه هوش سرشار نویسندگان کیهان!ه

ما پیشنهاد می‏کنیم که به ارسال کیهان برای زندانیان اوین حتما ادامه داده شود، چون به نظر تفریحی بالاتر از خواندن کیهان و تحلیل‏های هوشمندانه(!) آن برای اسرای در بند وجود نخواهد داشت. نویسندگان روزنامه کیهان این روزها همزمان با سفر رئیس دولت کودتا به سازمان ملل بیش از پیش دچار خودزنی شده‏اند، مطلب گفت و شنود امروز را در این جریده ببینید:



معجزه ! (گفت و شنود)

گفت: دیدی چه خاكی بر سرم شد؟
گفتم: چی شده؟ چرا لباس مشكی پوشیده ای؟ چرا گریه می كنی؟
گفت: یكی از اقوام نزدیكم فوت كرده.
گفتم: این كه گریه و زاری نداره! اگر یكی دو هفته صبر و حوصله كنی دوباره زنده می شود!
گفت: چرا پرت و پلا میگی؟! چطور ممكنه كه دوباره زنده بشه؟!
گفتم: همین الان به دفتر موسوی و كروبی زنگ بزن، و بگو فامیل شما دستگیر شده بود و در زندان زیر شكنجه فوت كرده.
گفت: مرد حسابی فامیل ما اصلاً بازداشت نشده بود ، او بر اثر بیماری سرطان فوت كرد.
گفتم: تو به این چیزها كاری نداشته باش، تو فقط به آنها زنگ بزن. آنها اعلام می كنند كه فامیل شما در زندان و زیر شكنجه فوت كرده، بعد خودشان به رادیو اسرائیل و بی بی سی و رادیو آمریكا خبر می دهند و برایش مجلس ختم می گذارند و بعد...
گفت: بعد چی؟!
گفتم: بعدش فامیل فوت كرده شما هم مثل بقیه آن‏هایی كه موسوی و كروبی خبر كشته شدنشان را داده و برایشان ختم گرفته بودند، زنده می شود! و قضیه به خوبی و خوشی پایان می گیرد(!)

* با تشکر از طنزنویس عزیز کیهان، که کار ما را هم آسان کرده است، بهتر از این نمی‏شد اوضاع جامعه امروز را توضیح داد که هر روز مرده‏ای را به زور نور و تصویر و ظلم و تزویر زنده می‏کنند!

http://mowjcamp.com/article/id/36953

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

تصاویری از راهپیمایی قدس در شیراز





اینجا فلسطین نیست ، ایران است!
نه این که فکر کنید اینا اومدن مردمو زدن و بردن و کشتن!!! اصلا!!! اومده بودن فضا رو به فضای فلسطین نزدیک کنن!!! لباس شخصی ها رو هم زیاد جدی نگیرین ، احتمالا ورژن نیومده ی سربازای اسرائیلین!

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

ان الله لايغير مابقوم حتي يغيروا ما بانفسهم

دیگه اینو هیچ کاریش نمی تونن بکنن! باید همه با هم بیایم وبهشون تعداد خس و خاشاکو نشون بدیم! باید همه ی شعارا رو اونجوری بدیم که حقه. باید تو حافظه ی تاریخ بمونه که ما ساکت ننشستیم. باید به بچه هامون بگیم منم بین این جمعیت میلیونی بودم و همین جمعیت بود که دیکتاتوری رو از ایران دور کرد! روز قدس روز فریاد علیه ظلمه ، باید همه ی جهان ببینن که ما تحمل ظلم رو نداریم! ظلم ظلمه ، چه ایران چه فلسطین. و چه قشنگ بود شعارای روزای اول:" مردم چرا نشستین؟! ایران شده فلسطین!" یکی از دوستان به جا می گفت که شاید ظلم این هایی که مردم رو کشتن بیشتر از اسرائیلی ها بشه چون اونا هم وطن نمی کشن!
دوستان همه وظیفه داریم جمعه از خونه بیرون بیایم. حتی شمایی که خودتونو از جنبش سبز نمی بینید! شما هم باید باشید تا حقیقتو از نزدیک ببینید.

به امید بازپس گیری حق سبز

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

بدون شرح


۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

شما چی فکر می کنید؟

دیگه این جمله خیلی کلیشه ای شده که ما وابسته ی ماشین و دنیای ماشینی شدیم. حتی استفاده از واژه ی ماشین خودش نشون دهنده ی اینه که این یه جمله ی قدیمیه. اگه بخوایم امروز جمله ای با همین معنا بگیم از واژه ی وسیله یا ابزار یا تکنولوژی استفاده می کنیم. حتی شنیدیم که میگن :" انسان حیوانی است که ابزار پیچیده می سازد." این وابستگی یه حس راحت طلبی هم در ما به وجود آورده که به ندرت تن به سختی میدیم و بزرگترین مشکلات زندگی خیلی از ما ناشی از نداشتن ابزار و تلاش برای به دست آوردن اونه. (برای اینکه راحت تر به مفهوم این جمله برسید ، کافیه یک دقیقه به این فکر کنید که چه طور میشه 100 میلیون تومن پول به دست آورد و بعد از اون به این فکر کنید که با اون 100 میلیون چی کار میکنید؟!) در حالی که شاید در قدیم مردم اکثرا خودشون تولید کننده بودن.


از طرفی این ابزارها به دلیل پیچیدگی هاشون ، در مقامی نیستن که فرد یا گروهی جز با داشتن نیروی انسانی متعدد ، مکان و دستگاه های دقیق ، علم پویا و سرمایه ی عظیم قادر باشه اونها رو بسازه. چنین امکاناتی به تبع یا در اختیار دولت هاست و یا در اختیار سرمایه داران کلان که اکثرا برای تولید این ابزارها با هم متحد و شریک میشن.

این دو حقیقت فقط ما رو به این نکته می رسونه که ما بیشتر و بیشتر وابسته به این شرکت ها و در حقیقت آدم های پشت اون ها می شیم. و از طرفی این افراد هم از طریق تولیداتشون (منظور من از تولیدات فقط چیزهایی مثل ماشین یا تلفن همراه نیست ، حتی سیستم های اطلاع رسانی مثل برنامه های تلویزیونی رو هم شامل میشه) خواه ناخواه افکارشون رو به ما القا می کنن. در خوش بینانه ترین حالت این افراد از نظر من انسان هایی هستن مثل بقیه ، که در شرایط عادی فقط سودشون براشون مهمه. اما چیزی که اینجا حائز اهمیته اینه که وضع موجود قدرتی به این افراد داده که قادر به کنترل و جهت دهی ما به سمت خواسته هاشون هستن. ما با اولین استفاده مون از این ابزارها در حقیقت تعهد نانوشته ای به اعتماد به نگرش فکری این افراد دادیم. این مسئله این طور نیست که همیشه بر اساس غرض ورزی های جهت دار به وجود بیاد ، چون بی غرض ترین انسان دنیا هم همواره اعتقادات شخصی ، مذهبی ، اجتماعی ، سیاسی و ... داره که بعضا خودش هم از همه ی اونها تمام و کمال اطلاع نداره. پس تا حدی این امر طبیعیه . از طرفی تنوع در برخی جاها به کمک ما میاد تا تولیداتی رو انتخاب کنیم که بیشتر به ما نزدیکن. (قید اعتقادات و افکار رو برای ما استفاده نمی کنم ، چون به نظر من اینها زیر مجموعه های ما هستن ) البته تنوع تنها در جاهایی مطرح میشه که اولا انحصار نباشه و ثانیا تنوع قابل تعریف باشه. مثلا برای خرید ماشین ، این موضوع مصداق داره اما مثلا برای انتخاب شبکه ارائه دهنده ی خدمات مخابراتی ، کمتر این امر متصوره و کلمه ی تعدد بیشتر به ذهن میاد تا تنوع.


فکر نکنم احتیاج به توضیح قدرت مخفی و وحشتناکی باشه که این شرکت ها ، سازمان ها ، دولت ها ، (و عبارتی که من از همه بیشتر دوست دارم) انسان های پشت صحنه ی ابزارهای مدرن ، روز به روز کسب میکنن. به یاد دارید که همین چند ماه پیش چقدر جنجال بر سر این شکل گرفت که فاش شد چند شرکت اتوموبیل سازی جعبه های سیاهی بر روی تمام مدل ماشین های تولیدی خودشون نصب میکنن که علاوه بر ثبت کلیه رفتارهای رانندگی ، قابلیت رد یابی ماشین در هر نقطه رو داره و قصد دارن این اطلاعات رو در اختیار شرکت های بیمه قرار بدن تا در صورت عدم عمل کرد صحیح راننده به اونها خسارتی داده نشه. این فقط یک مثال کوچیک از اعمال قدرت این انسان ها ، اون هم با هدف بهره جویی مالیه. بدیهیه هر چه نفوذ و گسترش این تکنولوژی ها و ابزارها بیشتر بشه ، این قابلیت و قدرت کنترل و جهت دهی هم بیشتر میشه.


دلم میخواد یه مثال ملموستربرای ما ایرانی ها هم بزنم. فکر نمی کنم کسی از دوستان روزهای بعد از انتخابات رو فراموش کرده باشه که تقریبا تمام وسایل ارتباطی ما رو قطع کردن و ما با بهت و ناباوری فقط تماشاچی بودیم و گاه و بی گاه به دور از چشم همه سراغ موبایل هامون میرفتیم و با امیدی سرد سعی داشتیم ارتباطی برقرار کنیم. نه تونستیم جایگزین مناسبی پیدا کنیم (هم به دلیل وابستگی شدید و هم به علت همون حس راحت طلبی) و نه برای رفع مشکل کار عملیی از دست ما بر میومد. این مثال هم مثالی آشکار و برهنه از سوء استفاده ی سیاسی از این قدرت و اعتماده.


از طرفی استفاده نکردن از این خدمات و وسایل برای ما اجتناب ناپذیره و اغلب جنبه های دیگه ی زندگی ما رو هم در بر می گیره. یه مثال خیلی پیش پا افتاده ، ثبت نام اینترنتی کنکور سراسریه. پس راهی که تا اینجا اومدیم برگشتی نداره.
اما آیا این قدرت رو میشه محدود کرد؟ آیا میشه نظارتی بر این شرکت های عمده و بزرگ داشت؟ آیا راه حل دیگه ای برای اداره ی شرکت های بزرگ و انحصاری نکردن تصمیم گیری ها وجود داره؟ آیا مردم عادی که مخاطبان اصلی هستند ، میتونن مشارکتی در مدیریت شرکت ها داشته باشن؟

پ . ن : خووندن کتاب " کوه های سفید" رو به همه ی دوستان توصیه می کنم. این کتاب توصیفی از آینده ایه که شاید دیر یا زود شاهدش باشیم.

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

کیهان و خوانندگان باهوشش!ه


تا به امروز نظرات احمقانه زیادی را از طرف خوانندگان کیهان خوانده ایم. یکی از این نظرات که جدیدا در کیهان منتشر شده به این صورت است:"اخيراً مجلس شوراي اسلامي قانوني را درباره معافيت فرزند سوم تصويب كرده است. آيا چنين قانوني، بر افزايش جمعيت دامن نمي زند؟ همچنين پسر خانواده هاي تك فرزند يا خانواده هايي كه فقط يك پسر دارند چه گناهي كرده اند؟" این نظر تنها از یک ذهن افلیج برمیاید. لطفا یک بار دیگر نظر را بخوانید. معنی این نظر اینست که ممکن است بعضی خانواده ها که یک یا دو پسر دارند، برای معاف شدن پسر سوم نداشته اشان به فکر بچه دارشدن بیافتند! راستی این فقط یک بعد حماقت این نظر است. بعد دیگر جهالت این نظر دهنده آنست که قانون قبلی برای پسر چهارم بوده و قانون جدید مربوط به پسر سوم میشود، حال حتی با استدلال روان پریشانه این خواننده مفلوک کیهان، این قانون هیچ مشوقی برای بچه دار شدن به حساب نمی اید، بلکه تعداد پسرهای مورد نیاز ایشان را از 4 به 3 میرساند. بها دادن ذهنهای منجمد و بدبخت، بلایی است که روزنامه کیهان و تلویزیون جمهوری اسلامی با احمق نگه داشتن مخاطبانشان بر سرمان نازل کرده اند. به راستی که این انقلاب، انقلاب مستضعفین است، البته نه مستضعف مالی، بلکه مستضعف فکری.


۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء!ه


سلام
این مطلب یه کم قدیمیه ولی بعضی نکات جالب داره که فکر کنم ارزش دوباره خووندن هم داشته باشه.


آنچه می‌خوانیدگزارشی از سخنرانی آیت‌الله العظمی یوسف صانعی در حسینیه شریف موسوی شهر گرگان و در جمع گروهی از روحانیون این شهر است. این مرجع تقلید شیعیان در این سخنرانی که در روز 21 مرداد ماه ایراد شده، با بیانی پر از رنج و اندوه و با چهره‌ای برافروخته، از اصلاح طلبان زندانی به عنوان «کسانی که در رأس این نظام بودند» یاد کرد و پرسید: آیا نسبت دادن اتهام براندازی به این افراد باور کردنی است؟ آین‌الله صانعی در بخشی از سخنانش که در این فیلم دیده می‌شود، گفت: حبس به کنار، تهدید و تخویف به کنار، اینکه مثلا لباس را در بیاورند که تهدید و تخویف است، تجرید یعنی قطع ارتباط و تخلیه اطلاعاتی او از دنیای خارج، و اینکه تمام روحیه‌اش یک دفعه عوض بشود. خب این خیلی کار خوبی است! پس همه روحیه‌ها را اینطور می‌شود عوض کرد. ما دیگر احتیاجی به تبلیغ نداریم، احتیاجی به هدایت نداریم!

ایشان سپس با هشدار نسبت به چند خطر، از امام‌زدایی و اعمال ناروا به نام قانون اساسی و به نام اسلام و امام به عنوان یک خطر یاد کرد و گفت: می‌گویند یک کسی گفته که رفتیم فلان‌جا و آنجا کتابهای ناجور بود که آنها را آوردیم! اولا تو حق نداری کتابهای جور و ناجور را تشخیص بدهی. به تو چه ارتباطی دارد؟ به قدرتت نناز! ما اینقدر از این قدرت‌ها دیده‌ایم که ذلیل شدند، گریه می‌کردند. بعد آقازاده شهید بهشتی فرمودند بابا اینها کتابهای پدرم بود که آورده‌ام و گذاشته‌ام آنجا. حالا شده کتب ضاله (با تلفظ حرف ضاد از ته حلق!) به تو چه که جمع کنی؟ مگه تو را فرستاده‌اند که کتب ضاله را جمع کنی؟

این مرجع تقلید سپس گفت: دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین شده. اینهمه کشته شدند و به خاک و خون آغشته شدند، آن یکی می‌گوید من نبودم من نبودم رفیقم بود!

آیت‌الله صانعی همچنین گفت: امام فرمود میزان رای ملت است. من به یک کسی از مسئولین که واسطه بود، از یک جایی آمده بود و خودش رده دوم و سوم بود، گفتم آقا ابطال کنید انتخابات را، آسمان که به زمین نمی‌آید، گرهی را که می‌شود با دست باز کرد خیلی راحت، ابطال کنید، دوباره انتخابات را شروع کنید با یک شرایط خاصی. او گفت که نه، تقلب نبوده. گفتم آقا! تقلب نبوده که یک کسی گفت هفتاد تا دلیل می‌آورم که توی حوض آب نیست. آن یکی گفت من یک دلیل می‌آورم که هست. بغلش کرد و پرتش کرد توی حوض! گفت حالا آب هست یا نیست؟

ایشان سپس ادامه داد: آن وقت حالا کار را به جایی رسانده‌اند که دیگر ابطال انتخابات هم نتیجه به حال آن افراد نخواهد داد. هرچقدر فشار بیشتر شود، آگاهی زیادتر می‌شود، تنفر بیشتر می‌شود و من نمی‌دانم چه عاملی سبب این کار شده. اصلا مانده‌ام! فکر می‌کنم که چه شده؟

این مرجع تقلید همچنین با اشاره به برخی محافل که در آنها بعد از ذکر نام امام خمینی به جای سه بار (طبق سنت دهه اول انقلاب) یک صلوات می‌فرستند تا امام را خرد کنند، تصریح کرد: این برای آنهایی که می‌خواهند امام را خرد کنند تا خودشان مهم شوند، از صد تا فشنگی که در خیابان‌ها به قلب مردم بزنند، بدتر است. در خانه‌ها و مغازه‌ها و مساجدتان عکس امام را بگذارید. این صلوات‌ها با خون شهید بهشتی‌ها و مطهری‌ها و صدها هزار شهید آمده است.

ایشان با بیان اینکه وقتی سفره گسترده شد همه انقلابی می‌شوند، گفت: آن زمان‌ها که مردم روحانیت را اداره می‌کردند، خواستند امام را بگیرند. ما هفت هشت نفر جوانی بودیم که در بیرونی منزل امام خوابیده بودیم تا اگر آمدند نگذاریم امام را بگیرند. یک شب امام آمدند و گفتند: شما اینجا چه کار می‌کنید؟‌ گفتیم: آمدیم از جان شما نگهداری کنیم. امام یک لبخندی زد، ولی تخطئه نکرد. بنای امام، تخطئه نبود. شما ببینید، امام تمام آنها که در این انقلاب و نهضت زحمت کشیده بودند، از بعضی‌هایشان هم ناراحت بود، اما در عین حال نگهشان می‌داشت، نمی‌گذاشت له شوند. من اسم نمی‌خواهم یکی یکی ببرم.

آیت‌الله یوسف صانعی سپس با ذکر خاطره‌ای درباره رفتار امام با خود ایشان و برادرشان، تاکید کردند: حکومت اسلامی حداقل باید با آنهایی که زحمت کشیدند خوب رفتار کند. این کلاس اول سیاست است. منتها چه کنیم که خدا عقلشان را گرفته است. الحمد لله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء! کلاس اول سیاست این است که اقلا اطرافیانتان را نگه دارید. اینهایی را که سی سال است در نظام زحمت کشیده‌اند، نگه دارید. گرهی را که می‌شود با دست باز کنید، با دندان باز نکنید.

این مرجع تقلید در بخش‌های دیگر سخنانش به شدت از وابسته شدن به رسانه‌های دروغ‌پرداز پرهیز داد و به طور تلویحی از نشان دادن متهم در صداوسیما انتقاد کرد و گفت: توجه به رسانه های دروغگو خلاف قرآن است.

ایشان در ادامه سخنانش ضمن هشدار دادن نسبت به گسترش تنفر در مردم، همچنین از وطن‌فروشی و ترس حکومت‌های مستبد، تا جایی که حتی از آمدن مردم سر قبر مرده‌ها در گورستان و فاتحه خواندن برای مرده‌ها نیز می‌ترسند، سخن گفت و افزود: در رژیم سابق از مرده‌ها هم به نفع خودشان استفاده می‌کردند، کوپن می‌آوردند و شناسنامه مرده‌ها را می‌گرفتند که رای بدهند، ولی این را ندیده بودیم که از مرده‌ها هم بترسند!

ایشان همچنین از روحانیون و اصحاب قلم خواست که آگاهی بدهند و حقوق مردم را تذکر بدهند، و همچنین از مخاطبان خود خواست که هرکجا به نام هدفشان است، حضور پیدا کنند. این مرجع تقلید صاحب فتوا، تصریح کرد: هرجا حرکتی به نفع هدفتان است، بروید و شرکت کنید.

این مرجع تقلید در ادامه سخنرانی‌اش نیز سخنان انتقادی مهمی را علیه دولت و فضای سرکوب حاکم بر کشور بیان کرد و ضمن بازی دانستن بعضی عزل و نصب‌ها در دولت، گفت: لااقل به خاطر ماه رمضان قرارها را تبدیل کنند. می‌شود همه زندانیان را آزاد کنند، بگویید ماه رحمت خداوند است، بروید و حداقل بعد از ماه رمضان آنها را بیاورید. بگذارند حداقل اینهایی که فرزندشان کشته شده، در ماه رمضان سر قبر فرزندشان بروند.

ایشان همچنین به کشته شدن جوانان کشور با لحنی کم‌نظیر اعتراض کرد و مطرح شدن موضوع شیوع مرض مسری در زندان‌ها را بازی دانست.

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

کاریکاتوری از نیک آهنگ کوثر


۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

جهان سر به سر عبرت و حکمت است [فردوسی]ه




۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

لباس شخصی

لباس شخصی همانگونه که ایشان را در تصاویرمختلف میبینید پدیده پیچیده ای نیست. در یک آن واحد هم او دلش بحال کسی نمیسوزد و در یک چشم برهم زدن لت و پارش میکند و هم شما دلتان بحالش میسوزد که چرا اینجوری است و خود هم نمیداند که اینجوری است.
لباس شخصی پدیده ای است که بدون مزد هیچوقت به یک لباس شخصی تبدیل نمیشود چرا که او بدون مزد به هیچ چیز تبدیل نمیشود و در همان حالت میماند تا بمیرد. اتفاقا مزد و قیمت ارزانی هم دارد.
لباس شخصی هیچوقت به تنهائی حمله نمیکند, اگر هم تنهائی گیر بیافتد همانطور که در یوتیوب مشاهده کردید ادعا میکند و قسم میخورد که موسوی است و گریه میکند تا شما او را رها کنید. از آنجائیکه شما لباس شخصی نیستید او را راها میکنید. اما لباس شخصی هیچوقت طعمه و قربانی خود را رها نمیکند چون اجازه این کار را ندارد.
لباس شخصی باید لباس شخصی باشد تا بداند که لباس شخصی است. چون او غیر از لباس شخصی بودن نمیتواند چیز دیگری باشد.
لباس شخصی موجودی عبوس و افسرده و جا مانده از زمان و مکان است. او خوب فحش و عربده سر میدهد چون هنوز حرف زدن را مثل شما یاد نگرفته است, در برخی از روایات گفته اند که حرف زدن را یادش نداده اند. او خوب کتک میزند و لت و پار میکند چون نمیتواند خوب بیاندیشد و خواسته های درونی خود را به مخاطب برساند. او خوب فرمان را اجرا میکند چون قادر به تجزیه و تحلیل صداهائی بغیر از فرمان نیست.
لباس شخصی در نماز جمعه شرکت میکند. اتفاقا آنقدر شعار و عربده سر میدهد تا گیجگاهش درد بگیرد و وقتی از او پرسیده میشود گیجگاه چه کسی درد گرفته است اوتوماتیک وار پاسخ میدهد: دشمن. دیگر موارد استفاده لباس شخصی در نماز جمعه لت و پار کردن شرکت کنندگان در آن یکی نماز جمعه است. او نمازگزاران جمعه را خوب لت و پار میکند چون اگر لت و پار نکند دیگر نمیتواند لباس شخصی باشد.
لباس شخصی ها را نمیتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد چون همه آنها یک گروه عمده هستند. و تا کنون کسی درنیافته است که این گروه عمده از کجا آمده اند. این گروه عمده نه تنها بشکلی گروهی و عمده وار به افراد بی دفاع حمله میکنند بلکه ترجیح میدهند از پشت و یا شبانه حمله کنند. از نحوه حمله کردن آنها به خواهر و مادر و پدر و برادر اینگونه برداشت میشود که آنها خواهر و مادر و پدر و برادر ندارند.
مزد و قیمت لباس شخصی بسته به شرایط روز متغییر است. در شرایطی مشابه شرایط کنونی که خواسته مردم طی دو هفته بشکلی تصاعدی افزایش یافته و از شعار رای مرا پس بگیر به مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای رسیده مزد پدیده مورد نظر به روزانه دویست هزار تومان هم میرسد. اما در شرایط عادی که فقط قرار است ملت لباس شخصی در مراسم 22 بهمن حضور پرشوری داشته باشد مزد این پدیده تا یک تی تاب و یک ساندیس کاهش میابد. اضافه مینمائیم که نرخ این مزدها به هیچ وجه تابع بازار بورس و یا افزایش و کاهش بهای نفت نیست.
لباس شخصی در حالت عادی موجودی خشن و فوق العاده خطرناک است. اما اگر عکس او را بر روی کارتی چسبانده و آن را مهر کنند و دوباره به آن لباس شخصی بدهند مجودی فوق العاده خطرناکتر میشود. کارشناسان بر این باورند که لباس شخصی هیچگاه در عمر خود شخص مهمی نبوده است لذا داشتن کارتی که حاوی عکس او باشد میتواند حس مهم بودن لباس شخصی را در او تقویت کند و این حس برای این موجود فوق العاده خطرناک است. حال شما تصور کنید که اگر علاوه بر کارت عکس دار به او موتور سیکلت و کالیبر 6 هم بدهند چگونه ندا را منافق کش میکند!
لباس شخصی ویژگی و کاربردهای دیگری هم دارد. اما از آنجا که ما در صدد نیستیم تا سر شما را بیش از این به درد بیاوریم و دانسته های قبلی خود را در ذهنتان مرور کنیم فقط به این توصیه بسنده میکنیم که هر جا لباس شخصی را دیدید او را تحریم کنید و همه جوره با او بالا و پایین نشوید. در غیر اینصورت دود و گاز اشکاور و اسپری فلفل و رائحه محمود و دیگر کوفت و زهرمارها در چشم خودتان فرو میرود.

(حتما عکس را در ابعاد بزرگتر ببينيد)

برگرفته ازwww.ayandema.blogspot.com

۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

شعری از برتولد برشت

سلام به همه ی دوستان
قبل از هر چيزبايد بگم که از نظراتی که برای بهبود اين وبلاگ داديد وافعا ممنونم. در همين راستا وبه پيشنهاد يکی از شما عزيزان هر از گاهی پست هايی تحت عنوان " زنگ تفريح" به سبک و سياق پست های اول 360ام به وبلاگ اضافه می کنم. اين پست اولين نمونه شه. ممنون می شم اگه نظرتون رو راجع به اين تغييربگين.

دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي ” كي ” پرسيد:
اگر كوسه ها آدم بودند با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟
آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند
توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند
همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد
هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند
برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند
چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !
برای ماهی ها مدرسه ميساختند
وبه آنها ياد ميدادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند
درس اصلي ماهيها اخلاق بود
به آنها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند
به ماهی كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد
اگر كوسه ها ادم بودند
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت
از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند
ته دريا نمايشنامه به روی صحنه ميآوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان
شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند
همراه نمايش، آهنگهاي محسور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار
ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت
كه به ماهيها می آموخت
“زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود”

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

بدون شرح!!!


برای بزرگ کردن تصوير بر روی آن کليک کنيد.

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

هاشمی رفسنجانی و مدیریت بحران

خطبه‌های هاشمی‌ رفسنجانی در نماز جمعه این هفته مقدم بر هر امر دیگری نشان داد که چرا مرحوم امام خمینی این همه نسبت به هاشمی تعلق خاطر داشت و چرا همواره در امر بسیار خطیر و سرنوشت‌ساز نهضت چه قبل و چه بعد از انقلاب به وی تکیه می‌کرده‌اند. چرا در حکمی که قبل از انقلاب برای مرحوم مهندس بازرگان و همکارانشان به منظور سامان دادن به مشکلات و مسائلی که در نتیجه اعتصابات به وجود آمده بود صادر کردند، هاشمی‌رفسنجانی را نیز در آن گنجاندند.

چرا هاشمی را چند ساعت پس از سقوط رژیم شاهنشاهی راهی تلویزیون کردند؛ چرا سرنوشت جنگ را به هاشمی سپردند و چرا حل‌وفصل بسیاری از مسائل پیچیده و حساس بعد از انقلاب را به ایشان محول می‌کردند. هاشمی در روز جمعه نشان داد که توانایی‌های وی در مقوله مهم و استراتژیک یک مدیریت بحران کم نیست و در شرایط بحرانی این توانایی را دارد که کشتی نظام را از میان امواج و صخره‌ها به سلامتی عبور دهد.

اینکه او در آن خطبه‌ها چه بگوید و چگونه نظام را از بحرانی که بیش از یک ماه است در آن گرفتار آمده هدایت کند مساله‌ای بود که میلیون‌ها نفر بی‌صبرانه در انتظار شنیدنش بودند. فی‌الواقع از روز سه‌شنبه که حضور ایشان در نماز جمعه قطعی شد مجموعه‌ای از سوالات، تردیدها، ابهامات و نگرانی‌ها در جامعه به راه افتاد. همگان از خود می‌پرسیدند او چه خواهد گفت و پس از 50 روز سکوت سنگین و معنادار، 50 روزی که توفانی سهمگین که ظرف 30 سال گذشته سابقه نداشت ایران را درنوردیده بود، هاشمی چه تحلیلی، چه موضع‌گیری اتخاذ خواهد کرد.

بسیاری از مخالفان و معترضان که تصمیم به رفتن به نماز جمعه گرفته بودند، با ترس و تردیدی جانکاه که از خود می‌پرسیدند که نکند او از در سازش درآید و پای روی همه کژی‌ها و زشتی‌ها که از جانب مسوولان ظرف چند هفته گذشته صورت گرفته بگذارد. نکند او اشاره‌ای به انتخابات و تردیدهای به وجود آمده از سوی مردم ننماید و در عوض همگان را دعوت به اخوت و اتحاد کند. نکند او خانواده‌های داغدار حوادث اخیر را فراموش کند. نکند او خیل گسترده دوستان و یاران در بند را فراموش کند. حتی از اینها هم بدتر نکند او مهر تایید بر عملکردهای اخیر بزند. نکند او تسلیم تهدیدات گسترده چند روز اخیر مطبوعات وابسته به دولت شده و کوتاه بیاید و بسیاری نکندهای دلهره‌آمیز دیگر.

در عین حال از این نکته مهم نیز نباید غافل بود که هاشمی زیر فشار سنگین نیز قرار داشت. شاید در قریب به 50 سال زندگی سیاسی‌اش او کمتر در یک چنین وضعیت دشواری قرار گرفته بود. اما او توانست به نحو شایسته‌ای به وظیفه و مسوولیت‌های اسلامی، اخلاقی و انقلابی خود عمل نماید. شاید برخی از معترضان رادیکال و افراطی بیش از اینها از هاشمی توقع داشتند اما آنان باید به هر حال واقعیت‌های انکارناپذیر جامعه‌مان را در نظر بگیرند. نفس اینکه او خواهان دلجویی از خانواده‌های داغدار شد؛ نفس اینکه او خواهان آزادی بازداشتی‌ها شد؛ نفس اینکه او پذیرفت نتایج انتخابات با تردیدهای جدی روبه‌رو ست و بالاتر از همه، نفس اینکه او به خواست و اراده ارکان قدرت تن نداد و مهر تایید به نتایج انتخابات 22 خرداد نزد، بزرگترین نکات موضع‌گیری‌های او بود.

در عین حال این نکته مهم را نیز نباید نادیده گرفت که هاشمی سعی کرد به مسوولان یادآوری کند که همه عظمت و شکوه نظام بعد از اسلامیت آن در رای مردم خلاصه می‌شود.

به هر دلیل و انگیزه‌ای که نظام رای مردم و پشتوانه‌ مردمی‌اش را از دست بدهد، نه دیگر آن را محصول انقلاب اسلامی می‌توان دانست، نه نظامی که مرحوم امام خمینی اصرار به ایجادش داشت. شاید به واسطه همین نکته به تنهایی بغض و کینه تندروهای اصولگرا به هاشمی افزایش خواهد یافت، اما به همان میزان نیز به محبوبیت او در میان مردم افزوده خواهد شد. شاید هاشمی هنوز متوجه نشده باشد که دست سرنوشت‌ساز تاریخ پرتب‌وتاب و غرورآفرین انقلاب اسلامی، هنوز او را رها نکرده است.

صادق زيیا کلام

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

همه كساني كه در قطع كردن سيستم اس‌ام‌اس دست داشته‌اند!





بعد از انتخابات يكسري از افراد همراه سيستم اس‌ام‌اس بازداشت موقت شدند!از ميان آن همه افراد تنها سيستم اس‌ام اس آزاد شد ولي دوباره براي پاسخ دادن به پاره‌اي از سوالات بازداشت شد! در اين مطلب تصميم داريم به اين موضوع بپردازيم كه چه كساني در قطع شدن سيستم اس‌ام اس دست داشته‌اند.
امكان دارد همان خس و خاشاكي كه توي خيابان به دنبال راي شان مي‌گشتند به دليل مقابله با گاز گريه‌آور سيستم مركزي اس‌ام اس را آتش زده تا با دود ناشي از آن از ريختن اشك جلوگيري كنند و غافل از اينكه با اين كار اس‌ام اس را تعطيل كرده و فرستاده‌اند پي كارش!
البته اين احتمال هم وجود دارد كه خبرنگار بي‌بي‌سي قبل از اينكه با گلوله ندا آقا سلطان را كشته باشد با همان گلوله سيستم اس‌ام اس را از كار انداخته باشد و البته از آن فيلم هم گرفته باشد تا به موقع آن را اكران بكند!
يكي ديگر از كساني كه ممكن است سيستم اس‌ام اس را از كار انداخته باشد مير حسين موسوي است.او با از كار انداختن اين سيستم قصد داشته كه از ارسال تبريك به وسيله اس‌ام اس به محمود احمدي‌نژاد به خاطر پيروزي خيلي قاطعش در انتخابات جلوگيري به عمل بياورد!
همين بازداشت شدگان اخير هم ممكن است دستي در از كار انداختن سيستم اس‌ام اس داشته باشند؛ وگرنه چه دليلي دارد كه آنها را درست روز قطع شدن اس‌ام اس بگيرند و بيندازند توي هلفدوني!؟
به نظر مي‌آيد كه اس‌ام اس را همان كساني قطع كرده‌اند كه بالاخره آزاد خواهند كرد!
از ديگر كساني كه مظنون به قطع كردن اس‌ام اس است خود همان ندا آقاسلطان است.به نظر ما او اين سيستم را قطع كرد و بعد براي اينكه دستش رو نشود به خبرنگار بي‌بي‌سي پول قابل توجهي داد!
محسن ميردامادي هم از آن دسته افرادي است كه مشكوك به قطع كردن سيستم اس‌ام اس است.به نظر صاحب اين قلم ميردامادي به شيوه رابين هود خودش را به سيستم مركزي اس‌ام اس رسانده و بعد از اينكه آن را قطع نموده خودش را گم و گور كرده تا دست كسي به او نرسد!
هر كس كه گفته است غلامحسين الهام با الهام از محمود احمدي‌نژاد دستور قطع كردن سيستم اس‌ام اس را داده است سخت در اشتباه است چرا كه ما تحقيق كرديم و متوجه شديم كه غلامحسين الهام با الهام از محمود احمدي‌نژاد يك چنين دستوري را نداده است!
البته وزير ارتباطات و فناوري اطلاعات هم نمي‌تواند دستور قطع سيستم اس‌ام اس را داده باشد چرا كه او در روزهاي انتخابات و نيز روزهايي كه جمله وقايع اخير خيلي در آن شايع بود آنقدر دستور براي دادن داشت كه تا به اين يكي دستور مي‌رسيد شب مي‌شد!
شايد مردم تهران، اصفهان، مشهد و كليه شهرهايي كه در آن تعداد قابل‌توجهي خس و خاشاك دارد با پرداخت نكردن به موقع هزينه ماهيانه مربوط به اس‌ام اس كاري كرده‌اند كه وزارتخانه مربوطه وادار به قطع سيستم اس‌ام اس آنها شده است!
شيخ مهدي كروبي هم از كساني است كه در اين زمينه در مظان اتهام است.كسي كه وقتي حزب نداشت پنج ميليون راي آورد و بعد از تاسيس روزنامه و حزب سيصد هزار تا راي آورد از دستش هر كاري از جمله قطع سيستم اس‌ام اس بر مي‌آيد!منتها به چه شيوه‌اي اين كار را كرده نمي‌دانيم.بايد او را به قسمتي از منطقه خوش آب و هواي دركه دعوت كرده و طي يك گفت‌وگوي دو طرفه(و بلكه هم بيشتر!) چگونگي‌اش را سوال كرد!
همين الان متوجه شديم كه مي‌تواند كار خواننده ترانه «خوش به حالت تكه سنگ كه نداري دل تنگ» باشد.تصور ما بر اين است كه وي با همان تكه سنگي كه در شعر به آن استناد كرده زده به سيستم اس‌ام اس و آن را از بيخ قطع كرده است!
البته اين امكان هم وجود دارد كه اصولا يك چنين سيستمي قطع نبوده و چون در جامعه شايعه قطع اس‌ام اس پيچيد مردم به خيال قطع بودن به يكديگر پيامك نزدند تا پيروزي احمدي‌نژاد را تبريك بگويند!
البته افراد ديگري هم مي‌توانند در قطع شدن سيستم اس‌ام اس دخالت داشته باشند كه براي جلوگيري از گنده شدن نام شان از بردن اسم آنها در اين روزنامه خودداري مي‌كنيم!

مهدي طوسي - روزنامه اعتماد ملي

[با تشکر ويژه از دوستان عزيزم خانم م. و آقای ا.]


۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

حمايت دانشنامه ی ويکيپديا از جنبش سبز


برای بزرگ کردن تصوير برروی آن کليک کنيد.

ترجمه:" رئيس جمهور ايران" در جمهوری اسلامی ايران، بالاترين مقامی است که مردم آن را انتخاب می کنند ، اما مطيع رهبری است. بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران رئيس جمهور مسئول اعمال اجرايی ، همچون امضای قراردادها و تفاهم نامه ها با ديگر کشورها و سازمان های بين المللی ، انجام اقدامات مربوط به برنامه و بودجه و اشتغال ، تعيين وزرا ، فرمانداران و سفرا و معرفی آنان به مجلس است.
برخلاف بسياری از کشورهای ديگر در ايران رئيس جمهور در مورد سياست خارجی ، نيرو های مسلح يا هسته ی سياست گذاری های کشور ايران اختيار تام ندارد و اين امور از اختيارات رهبری است.
رئيس جمور برای يک دوره ی چهارساله توسط رای مستقيم مردم انتخاب می شود و نمی تواند بيش از دو سال متوالی به اداره امور بپردازد. نتيجه ی انتخابات سوم آگوست 2005 پيروزی محمود احمدی نژاد بود. مقامات دولتی پيروزی محمود احمدی نژاد را در انتخابات 12 ژوئن 2009 اعلام کردند ، هرچند اين امر توسط حاميان نامزد های رقيب که به نتايج غير متعارف آرا و اختلاف چشمگير آرای اعلام شده توسط مسئولان [دو نامزد اول و دوم ] اشاره می کردند، به چالش کشيده شد. اکنون مير حسين موسوی رئيس جمهور منتخب از ديد مردم ايران است.

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

چی شد که اينطوری شد؟

و لا تلبسوا الحق بالبطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون (سوره بقره آيه 42)
و حق را با باطل نياميزيد! و حقيقت را با اين که می دانيد کتمان نکنيد!
در جريان انتخاباتی که گذشت و پرونده ی اون الآن از لحاظ قانونی مختومه س، اتفاقاتی افتاد که قابل پيش بينی از طرف هيچ کس نبود. کارناوال های انتخاباتی قبل از 22 خرداد و تظاهرات و اعتراضات بعدش به همراه صحبت های سياسيون و بحث های داغ مردم چيزايی بودن که همه ديديم. اما مطلبی که من می خوام اينجا بهش بپردازم اينه که چرا مردم دو دسته شدن؟ دو دسته يا چند دسته شدن سياسيون حتی در بخش های بالايی نظام که سال هاست در جريانه چندان غير قابل پيش بينی نبود، اما کشيده شدن اين فضا به مردم چرا؟
بهتره برای جواب به اين سوال سراغ نظرات دو گروه درگير نسبت به انتخابات بريم. اول اجازه بديد فرض اصول گراها رو مبنی بر صحت انتخابات و رای 24 ميليونی آقای احمدی نژاد بررسی کنيم. با توجه به اين فرض، بايد همون اتفاقاتی که سال 76 افتاد رخ می داد. يعنی مخالفين يا بهتر بگم طرفدارای نامزد های ديگه شکست رو می پذيرفتن و در عوض سعی می کردن توی اين دوره چهار ساله باقی مونده هر چی می تونن به دولت ضربه وارد کنن. اما همه ديديم که اينطور نشد و مردم به خيابونا ريختن و اعتراضشونو نشون دادن.
اما فرض اصلاح طلب ها مبنی بر تقلب در انتخابات و در حقيقت کودتای انتخاباتی. بهتر می دونم تعريف ذهنی م رو از کلمه کودتا ارائه کنم:" به دست گرفتن قدرت در اقدامی سريع و ناگهانی توسط عده ی اندکی از قدرتمندان بدون مشارکت مردم" در اين صورت در حقيقت مردم در مقابل حکومت قرار می گيرند.اين شايد بتونه علتی برای اعتراض مردم بعد از انتخابات و خشونت عليه اونا باشه ، اما نمی تونه توضيح بده که چرا ما هر روز شاهد بحث هايی در کوچه و بازار و حتی در سطح وسيعی از اينترنت هستيم که بين طرفدارای دو جناح که هر کدوم شاهدی برای ادعا شون دارن صورت می گيره؟ اگر مردم در مقابل حکومت هستند که اين دو دستگی معنا نداره. من اعتقاد دارم که هر دو طرف بايد بپذيرن که طرف مقابل خس و خاشاک نيستند و هر دو عقيده طرفدارانی داره.
اما چرا اين دو دستگی به مردم کشيد؟ من علتش رو سانسور شديد اطلاعاتی و پليسی اداره کردن کشور وانحصار پرمخاطب ترين رسانه کشور یعنی صدا و سيما در سال های گذشته می دونم. بياييد صادق باشيم. واقعا در چهار سال گذشته کمتر کسی حق و جرات اينو داشت که از دولت نقد کنه. البته اين چيزی نيست که دوستان از اون بی اطلاع باشن و همه کم و زياد حسش کرديم با اين حال ترجيح می دم دليل بيارم. دليل اول تعداد روزنامه ها و نشريات توقيف شده و کتاب هايي است که به قول کانديدای اصلاح طلب در چاپ پانزدهم و شانزدهم دچار مشکل شدند. حتی از نظر من نگاهی کوتاه به جشنواره فرهنگيی مثل جشنواره فيلم فجر هم می تونه به اثبات حرفم کمک کنه. دليل دوم هم که دليل اصليه، منش استصوابی اصولگرا هاست. منشی که حتی طرفدارهای اونها هم بعضا ازش اطلاع دارن و دليل الحاق برخی به اين گروه هم همينه. می دونيم که فضای باز سياسی خاتمی، خيلی وقته که از کشور رخت بسته. اين چند سال به کلی در تعريف و تمجيد از دولت، به خصوص از طرف رسانه های دولتی و در راس اونا صدا و سيما گذشت.از اون جايي که اين رسانه فراگيرترين رسانه کشوره ، بايد اعتراف کنم که کاملا تاثير گذار هم بوده و تونسته خيلی چيزها رو (کاری ندارم درست یا غلط ) مخصوصا برای عده ای از مردم که دسترسی به منابع ديگه و قدرت تحليل ندارن نهادينه کنه.
بعد از اين چهار سال چه اتفاقی افتاد؟ طی چند هفته فضای سياسی کشور طوری باز شد که از طريق همين رسانه ی يکسويه نگر، کانديداها برای اولين باربه طور فراگير و نه در حد چند سايت کم بيننده اينترنتی، اجازه نقد از دولت رو پيدا کردند و همين جا بود که واژه سياه نمایی خلق شد. [در مورد اين واژه مطلب ديگه ای در ذهن دارم که در پست های بعدی به اطلاعتون می رسونم.] در طی دو هفته اطلاعات هم چنين اتهاماتی بی واسطه به سمت مردم هجوم آورد که بی سابقه بود. اما واکنش مردم چه بود؟ مردمی که چهار سال تمام جز تحسين و تمجيد از دولت خدمت گزار چيزی نشنيده بودن آيا می تونستن در عزض دو هفته به همه ی چيزهايی که شنيده بودن پشت پا بزنن؟ البته در اين ميان سابقه ی مثبت کانديدا های اصلاح طلب برگ برنده ای براشون محسوب می شد. اما آيا اين کافی بود؟
بهتره يه مسئله و تئوری روانشناسی رو اينجا مطرح کنم که ابداع خودمه و با تجربه بهش رسيدم و سال هاست که ازش استفاده می کنم.اسم اين تئوری " اينرسی متافيزيکی " هست و به اين معناست که همه ی ما نسبت به تغييرات روانی و روحی و حتی تغييرات اطلاعاتی ، دقيقا مثل اجسام فيزيکی يه اينرسی داریم. به ميزان اين اينرسی همه ما کم يا زياد نسبت به تغيير مقاوت می کنيم. اين اينرسی طيف گسترده ای داره که يه سرش کسايی هستند که هر روز با تغيير اطلاعات دريافتی شون ( اصطلاحا حرف اين و اون! ) نظراتشون رو تغيير می دن و سر ديگه ش کسانی هستند که اگه به چيزی اعتقاد پيدا کردن ديگه به هيچ وجه نظرشون رو تغيير نمی دن و با اصلاح هم بيگانه هستن. من اعتقاد دارم که اگه بتونيم مردم رو بر اساس اين تئوری گروه بندی کنيم ، راحت تر می تونيم اين دو دستگی رو توجیه کنيم. البته اين ساده شده ترين شکل اين قضيه س.
در طی اون چند هفته جنجالی حرف های کانديدا ها عده ای از مردم رو به فکر فرو برد که کيه که راست می گه و اين عده دست به پرس و جو و تحقيق زدن. اين گروه بالاخره تونستن حقيقت رو ( البته از ديد خودشون و با توجه به منابعشون )متوجه بشن و ازش طرفداری کنن. اين عده بيشتر افراد روشن فکر ، آگاه و سطح بالای جامعه ( از لحاظ فکری ) بودند. اما عده ی ديگه ای که اينرسی بيشتری داشتن و از طرفی دسترسيشون به منابع اطلاعاتی کم بود ترجیح دادن که بر اعتقادات قبليشون باقی بمونند. اما نقشی که انحصار چهار ساله ی اطلاعات ايفا کرد اين بود که آستانه ی تحريک افراد برای شک به اطلاعاتی که از قبل داشتند رو بالا برد. در حقيقت باعث افزايش ميانگين اينرسی متافيزيکی افراد شد. کسانی که به چهار سال مثبت انديشی به دولت عادت کرده بودند ، خيلی سخت می تونستن در طی چند روز به چند سال شک کنند. البته من کاری ندارم که اين شک انتهاش به کجا می انجاميد ، تاييد دولت يا تکذيب اون. همين هم باعث ايجاد تعصبات افراطی بين دو گروه شده چون مسلما سه دسته هرگز کوتاه نميان، کسايی که به هدفشون ايمان دارن ، کسانی که با کوتاه اومدن هيچ ميونه ای ندارن و اصلاح افکار براشون معنايی نداره و افراد سوم هم کسانی که می دونن اما ترجیح می دن که ندونن! اينا به دليل منافعشون خودشونو به خواب زدن. متاسفانه در هر دو جناح (البته با درصد های کاملا متفاوت ) از اين افراد وجود دارند.
کلام آخر اين که به دليل يورش ناگهانی اطلاعات بعضا ضد و نقيض در مدتی کوتاه ، تنها عده ای خاص تونستن خودشون رو با تغييرات وفق بدن و برای ايجاد دگرگونی فکری در بخشی از افراد باقی مونده (يعنی کسايی که جزودسته ی سوم متعصبين نيستند ) بايد چشم به ساعت بدوزيم و بهشون زمان بديم و منتظر اقدامات روشنگر بيشتر باشيم.

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

چرا افسرده‌اید؟ فراموش نکنید که این بهترین حالت ممکن است!

تقديم به طرفداران مهندس موسوی
(برگرفته از وب سايت www.debsh.com )
این روزها دوستان بسیاری را می‌بینم که افسرده‌اند. این افسردگی ناشی از آن می‌شود که آنها گمان می‌کنند وضعیت فعلی بدترین وضعیت موجود است. از یک نظر این فکر می‌تواند درست باشد: کمتر کسی گمان می‌کرد حتی با انتخاب دوباره احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری چنین وضعیت اسف‌باری پیش آید. آنچه که نهایتا قابل پیش‌بینی بود ادامه‌ی همان وضعیت اقتصادی فرهنگی و سیاسی دوراه اول احمدی‌نژاد بود البته با سیر نزولی بیشتر. اما آنچه که در این سه هفته شاهد بودیم یک بحران و فاجعه‌ی به تمام معنا بود. خود من که در کل دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و با وجود مشکلاتی مضاعف (از جمله خدمت 20 ماهه‌ی نظام وظیفه با داشتن زن و بچه!) به هر حال گلیم‌ام را از آب بیرون کشیده بودم؛ از 23 خرداد تا الان کاملا بیکار شده‌ام. تمام ستون هایم تعطیل شده‌اند، آی طنز را فیلتر کردند، خرده فعالیت‌های اقتصادی ام کاملا راکد شده‌اند و حتی چند پروژه‌ی تلویزیونی هم درباره‌ی آنها با من صحبت شده بود متوقف شده‌اند. جالب اینجاست که چند روز پیش به یکی از فعالان مطرح اقتصادی که از دهه چهل در کشور فعال بوده و ده‌ها سال در اتاق بازرگانی سمت‌های عالی داشته صحبت می‌کردم و او می‌گفت بلایی که در این چند هفته بر سر اقتصاد ایران آمده است حتی در بهمن 57 هم نیامده بود.

با تمام این اوصاف من معتقدم اگر از منظر دیگری نگاه کنیم وضعیت فعلی نه تنها بدترین نیست بلکه می تواند در دراز مدت بهترین هم باشد. اول بیایید دو نتیجه‌ی ممکن برای این انتخابات را بررسی کنیم:


1- اینکه احمدی‌نژاد قبول کند بازنده است و به موسوی تبریک بگوید یک خواب شیرین است که با توجه به روحیات و خلق و خوی احمدی نژاد هیچگاه قابلیت تحقق ندارد. در دولت احمدی‌نژاد قعطا باید نام احمدی‌نژاد از صندوق دربیاید. اما احمدی‌نژاد اگر اینقدر حرص و ولع برای شکستن رکورد خاتمی و خاک‌مال کردن کروبی و رضایی را نداشت می توانست به گونه‌ی دیگری عمل کند. اگر انتخابات به دور دوم می رفت و آنگاه او در مقابل موسوی مثلا 53 درصد رای می‌آورد قابل باور بود و این موج عظیم علیه او راه نمی‌افتاد. اعتراض‌های کوچکی نهایتا شکل می گرفت که خود معترضین هم زیاد به درستی اعتراض خود اعتقاد نداشتند. آنگاه احمدی نژاد می توانست با لبخند ملیحی بر صفحه تلویزیون ظاهر شود از همه تشکر کند و اعلام کند همه کسانی که در این مدت به او حمله کرده‌اند را می‌بخشد و یک ملودرام اشک‌انگیز از رئیس جمهور محبوب (دست کم برای 30 چهل درصد از مردم ایران) بازی کند و مخالفان را آچمز کند. کروبی اوت می‌شد، موسوی به کنج خانه‌اش برمی گشت و رضایی هم نهایتا به مجمع تشخیص برمی گشت. آن‌وقت او 4 سال دیگر به ترکتازی ادامه می داد و ما هم همچنان از اینکه او «نظام جمهوری اسلامی» را تضعیف می‌کند حرص می خوردیم تا دق کنیم.


2- فرض اینکه احمدی‌نژاد بگذارد کسی جز خودش رئیس جمهور شود محال بود اما فرض رئیس جمهور شدن موسوی محال نبود. کاملا محتمل بود که با دخالت رهبر یا دوراندیشی عقلای قوم، موسوی علی‌رغم تمام مجاهدت‌های محصولی و کردان و رحیمی... رئیس جمهور شود. اینکه اصولا احمدی نژاد کلا صلاح نیست هیچ مسئولیتی درکشور داشته باشد که البته درست است اما من معتقدم حتی اگر حضرات احمدی نژاد را بهترین رئیس جمهور ایران می دانند هم صلاح بود موسوی رئیس جمهور بشود. ساده‌ترین دلیلش اینکه طرفداران احمدی‌نژاد اصولا نمی توانستند در صورت اعلام نام موسوی به نام برنده به تقلب اعتراض کنند چون موضوعیت نداشت اما طرفداران موسوی توانستند و همچنان به اعتراضات ادامه خواهند داد.
با این حال دیدیم که موسوی رئیس جمهور نشد و از این جهت هرچند تداوم نابودی 4 ساله کشور تاسف برانگیز است و هر ایرانی حق دارد به خاطر این واقعیت تلخ خون گریه کند؛ اما از منظری پراگماتیستی بهترین حالت ممکن اتفاق افتاده است. چرا؟ به این دلایل:


1- احمدی‌نژاد رئیس جمهور شده است اما در بدترین حالت ممکن و با بیشترین تعداد مخالفان. علاوه بر کسانی که خیلی ساده به موسوی رای دادند و حالا خیلی خشمگین و جدی اعتراض می کنند که رای‌شان نادیده گرفته شده، من به چشم خودم دیده‌ام که بعضی از کسانی که به احمدی نژاد رای داده‌اند و انصاف دارند هم، اکنون با مخالفان همراهی می‌کنند. در میان تمام راه‌های رئیس جمهور شدن خوشبختانه احمدی نژاد و حامیان اصلی‌اش پرهزینه‌ترین راه را برگزیده‌اند.


2- «وجهه داشتن و چهره بودن» که بزرگترین عامل حرکت و جوهره‌ی اعتماد احمدی نژاد است از او ستانده شد. حالا او باید در حالی به سفرهای استانی برود که می داند مخالفانش که پیش از این نهایت اعتراضشان این بود که قاطی جمعیت مستقبلین او نشوند؛ حالا با انگیزه‌ای بالاتر از مخالفانش به پیشواز او خواهند آمد! او اگر با گارد و پلیس و جماعت لباس شخصی چماق‌بدست به سفر استانی برود دیگر آن "رئیس جمهور محبوب مردمی" نخواهد بود و اگر اینها را فرو بگذارد باید هر بار هزاران نفر را که علیه او شعار می دهند را تحمل کند.
در سفرهای خارجی وضعیت برایش بدتر خواهد بود. دیگر عده ای ساده‌دل که او را رئیس جمهور صادق و استکبارستیز مسلمانی می دانستند که به جای توجه به افکار عمومی جهان به ملتش پشتگرم است به استقبالش نخواهند آمد و حتی مخالفانش هم برای هو کردنش به هیچ دانشگاهی دعوتش نمی کنند. او هر جا که پا بگذارد اعتراض‌های شدید خواهد دید و سردی. و سردی و بی‌اعتنایی از همه چیز برای کسانی با روحیه‌ی احمدی‌نژاد خردکننده تر است.


3- با رویدادهایی که پس از اعلام نتایج رخ داد بسیاری از مشکلات و معضلات سیاسی و اجتماعی ایران که با روند پیش از این 20 سال طول می‌کشید تا چند میلیون نفر به آنها واقف شوند، در عرض چند روز (حد اکثر از شنبه 23 خرداد تا بعد از ظهر جمعه 29 خرداد) برای بیش از 20 میلیون نفر روشن شد. فراموش نکنید که تنها مشکل بزرگ ما احمدی‌نژاد نبود بلکه سیستمی بود که به احمدی‌نژادها میدان می دهد و از آنها حمایت می‌کند. یکی از آنها مساله بسیج است که اشکالات ساختاری وارد به آن تا پیش از این با توجیهاتی نظیر "بین همه قشر خوب و بد وجود دارد" در ذهن عامه مردم قابل حل بود اما الان میلیون‌ها ایرانی نسبت به آنها طور دیگری می اندیشند و حتی بسیاری از بسیجی‌های منصف نسبت به آفات تداخل نهادهای نظامی و غیر نظامی آگاه شده‌اند. معضلات و مشکلات بزرگتر هم به همچنین...


4- هنوز احمدی‌نژاد در ایران میلیون‌ها طرفدار دارد. اما این‌ها همان میلیون‌ها طرفدار دوره‌ی پیش نیستند و میلیون‌ها علامت سوال و تردید در ذهن آنها رسوخ کرده است. در پس ذهن همه‌ی آنها کلماتی مثل دروغ، فریب، آمار ساختگی و امثال آن قرار دارد که قابلیت رشد دارند. حالا تمام حرکات احمدی نژاد که در طول 4 (بلکه 6) سال گذشته صرفا با جنگ روانی و بازی‌های رسانه‌ای و شلوغ‌کاری‌های خودشان لاپوشانی و حتی به صورت عکس نشان داده می شد زیر ذره بین مخالفان و حتی طرفداران احمدی نژاد است. این مناظره‌ها در حکم آن کودکی‌ بود که گفت شاه لخت است. واقعیت را او کشف نکرد، اما به رو آورد و همهمه آورد و شد آنچه شد.


5- فراموش نکنید که اگر نام موسوی یا هر کس دیگری به عنوان رئیس جمهور بعدی ایران از صندوق درمی آمد او بلافاصله رئیس جمهور نمی‌شد. احمدی نژاد در هر حال تا شهریور ماه امسال رئیس جمهور بود و طی این مدت بلایی به سر بنگاه های اقتصادی و شرکت‌های عظیم صنعتی ایران می‌آمد که فقط و فقط با عقب‌نشینی زمانمند نظامی قابل مقایسه است. در یک عقب‌نشینی نظامی که زمان معینی برای آن در اختیار است، اصل بر این است که هیچ چیز قابل استفاده‌ای به دست «دشمن» نیفتد. از این رو یا تجهیزات غنیمتی به همراه نیروهای خودی به عقب برده می‌شوند و یا با آتش سوزی و بمب‌گذاری نابود می‌شوند. و فراموش نکنید که در نزد این دولت، همه‌ی غیرخودی‌ها دشمن‌اند!


6- امسال نه از نفت 150 دلاری خبری‌ست و نه از صندوق ذخیره ی ارزی پر و پیمان. میرحسین موسوی اگر رئیس جمهور می‌شد به معنای کامل کلمه به خاک سیاه می‌نشست. او نه فقط صنعت و اقتصاد ایران را – که به شرح فوق مشمول عقب‌نشینی قرار گرفته بود!- ویران تحویل می‌گرفت بلکه توان بازسازی آن را نمی داشت. بر طبق گمانه‌زنی های مدلل، صندوق ذخیره ارزی ایران تا اول مهر ایران کاملا تهی خواهد شد و دولت حتی برای تامین پرداخت حقوق کارمندهایش با مشکلات جدی روبرو خواهد بود. روستائیانی که در سال های اخیر عادت به گرفتن پول از دست رئیس جمهور کرده‌اند (گیریم هر دو سال یکبار) اگر با رئیس جمهور موسویِ کیسه تهی مواجه می‌شدند همه اشکالات را به پای او و همه ی خوبی ها را با هزاران آه و اندوه و نوستالژی به پای احمدی‌نژاد می نوشتند. حتی شاید بسیاری از طرفداران موسوی هم در مقابل بحران‌های عظیم پیش رو و بوق‌های رسانه‌ای مخالف دولت فرضی (نظیر کیهان) در مورد توانایی و کفایت موسوی و تیمش به تردید می افتادند. اما حالا همه‌ی توپ‌ها در زمین احمدی نژاد است که تا پیش از این با دادن پول و اضافه حقوق و وام رای جمع کرده است و مردمی را به این شیوه عادت داده.

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

روزنامه فرانسوی: اين آغاز يک پايان است


به قول برادرم: تا حالا تاريخ به خودش حکومتی رو نديده که بتونه در مقابل خواست مردم ايستادگی کنه.

۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

چرا این برگ رای ها تا نخوردن؟؟؟







دوستان کسی هست که رایشو تا نخورده انداخته باشه تو صندوق؟ یا دیدین که کسی این کارو انجام بده؟

احمدي نژاد خواستار رسيدگی به پرونده ندا شد!

خوش بگذره....


ميدونی آقای احمدی نژاد ، خوشم مياد که خوب از خواب خرگوشی بيرون اومدی و هيچ کس به اندازه تو دار و دسته ت از آمار دقيق مخالفا خبر نداره و هيچ کس هم بيشتر از تو ازشون نمی ترسه. حالا برای جلب نظر مخالفات مجبوری بری از آزاد راه تهران شمال بازديد کنی چون فکر می کنی مخالفات فقط يه عده مرفه بی دردن که بزرگترين مشکل زندگيشون ترافيکيه که بايد تحمل کنن تا به وِيلاشون برسن. احتمالا طرح بعديتم گسترش ده هزار درصدی تعداد دامپزشکيا و ايجاد اورژانس هوايی دامپزشکيه که اگه پای پاپی های اين گروه اوخ شد يه وقت مشکلی برای درمانشون نباشه!
خوبه، اشتباه پشت اشتباه. اين خيلی به نفع ماست. هرچی تو از مردم دورتر بشی به نفع ماست. بهتره فکر کنی اين گروه رو هم می شه با سيب زمينی های بزرگتر فريب داد. اين جوری هم سيب زمينی رو دادی هم نفرت از حماقتت رو تو قلباشون بيشتر کردی. بهتره فکر کنی همه مخالفات مرفه بی دردن. اينجوری ديگه کاری به مخالفای اصليت که آدمای عادين نداری. اميدوارم چهار سال آينده بهت خوش بگذره....

۱۳۸۸ تیر ۸, دوشنبه

کی چی شد؟(نوشته ابراهیم نبوی)


در این ماه اتفاقات مهمی رخ داد که باعث شد تعدادی از شخصیت های کشور از چیزی که قبلا بودند، خواسته و ناخواسته تبدیل به چیزی بشوند که نبودند.
سید محمد خاتمی: یک فیلسوف اصلاح طلب که همه بخاطر او به موسوی رای دادند، تبدیل شد به یک فیلسوف اصلاح طلب که همه بخاطر موسوی دوستش دارند.
مهدی کروبی: یک نامزد لر شجاع که اصلاح طلب بود، تبدیل شد به رئیس دیده بان حقوق بشر و رئیس سازمان زنان ایران و پس از انتخابات در شلوغی خیابانها گم شد.
محسن رضایی: یک سردار متخصص استراتژی و کارشناس فدرالیسم که در عرض 24 ساعت تبدیل به قهرمان ملی شد و آنچنان مورد توجه قرار گرفت که یادش رفت قبل از انتخابات انصراف بدهد، در نتیجه بعد از انتخابات از قهرمانی ملی اعلام انصراف کرده و سالم به پایگاه خود بازگشت.
محمود احمدی نژاد: یک قهرمان بین المللی در عرصه خارجی و یک رئیس جمهور بدنام بی عرضه در عرصه داخلی که در عرض یک هفته تبدیل به یک جنایتکار جنگی در عرصه جهانی و یک کودتاچی بدنام بی عرضه دروغگو در عرصه داخلی شد.
اکبر هاشمی رفسنجانی: یک سوپرمن که قرار بود وارد اتاقش بشود و کت و شلوارش را دربیاورد و به نجات همه بپردازد، وی وارد اتاق شد و با گذشت سه هفته هنوز از آن خارج نشده است.
اکبر ناطق نوری: یک رئیس دفتر رهبری که از سوی یک نامزد محبوب رهبری متهم به فساد مالی شد. وی از آن تاریخ از خانه خارج شده و هنوز مراجعه نکرده است.
علی لاریجانی: شخصیت هشتم حکومت جمهوری اسلامی که به دلیل حذف نابهنگام پنج شخصیت دیگر، تبدیل به شخصیت سوم حکومت شد. وی در حالی که داشت می دوید از همه تندروها عقب ماند و به مدت یک هفته تبدیل به یک شخصیت میانه رو شد.
محمد علی ابطحی: یک شخصیت روحانی اینترنتی دوست داشتنی میانه رو و معتدل که به دلیل انقلابیگری دیگران دستگیر و از صحنه مبارزات دیلیت شد.
عطاء الله مهاجرانی: راست ترین نیروی اپوزیسیون در طول تاریخ که قرار بود چپ ترین نیروی پوزیسیون بعدی بشود، ولی در اثر یک تصادف نابهنگام تبدیل به رهبر معترضین شد.
شیرین عبادی: مهم ترین شخصیت بین المللی ایرانی که اخیرا متوجه شده است انتخاباتی در ایران صورت گرفته است.
محسن مخملباف: یک فیلمساز معتبر بین المللی که بیست سال از سیاست جدا شد و از ده روز قبل، روزی یک سال عقب ماندگی اش را جبران می کند.
غلامحسین کرباسچی: یک شهردار اسبق که ده سال مشغول زیباسازی شهر تهران بود و بشکلی موفقیت آمیز همین پروژه زیباسازی را در مورد شیخ اصلاحات انجام داد و او را از یک کوهستان بی آب و علف تبدیل به یک چشم انداز دیدنی کرده و مجددا به همین اتهام زندانی شد.
صادق محصولی: یک وزیر میلیاردر که به دلیل عدم آشنایی با مقدمات ریاضیات حاصل جمع اعداد را قبل از انجام چهار عمل اصلی به عنوان نتیجه انتخابات اعلام کرد. او ترجیح داد به جای چهار عمل اصلی ریاضی( منها، جمع، ضرب و تقسیم) از چهار عمل اصلی فیزیکی( زدن، انداختن، سقوط و شتاب دادن) استفاده کند.
فاطمه رجبی: همسر سخنگوی دولت که تا یک ماه قبل کسانی را که به طرف صاحبش حمله می کردند گاز می گرفت، وی در ماه گذشته اصولا گاز می گیرد، دلیل خاصی هم ندارد.
میرحسین موسوی: یک نخست وزیر سابق که بیست سال نقاشی می کرد و حرف نزد، نزد، نزد، نزد، نزد، نزد، اممممما حالا که آمد حرف بزند، آی زد!!!!
سید علی خامنه ای: یک رهبر متوسط و معمولی که هیچ وقت نه خیلی چپ زده بود نه خیلی راست، نه خیلی کند رفته بود، نه خیلی تند، نه خیلی مورد توجه بود، نه خیلی مورد بی احترامی، و سرانجام تصمیم گرفت حرف آخرش را بزند، اما دستپاچه شد و آخرین حرفش را زد.
حزب الله: گروهی از آدمهایی که پیراهنشان را روی شلوارشان می انداختند و به مردم اخم می کردند، سرانجام آنان دست شان را زیر پیراهن شان بردند و اسلحه های شان را کشیدند.
مردم ایران: هفتاد میلیون نفر که سی سال بود رفته بودند توی خانه و بیرون نمی آمدند، حالا سی روز است که از خانه بیرون آمدند و دیگر توی خانه نمی روند.

چه کسی ندا را کشت؟

روزنامه سپاه: بی بی سی به اوباش پول داد و ندا را کشت.
سفیر ایران در مکزیک: سازمان سیا ندا را کشت.
خبرگزاری رسمی ایرنا: تک تیرانداز منافقین ندا را کشتند.
امام جمعه تهران: خود اغتشاشگران ندا را کشتند.
پزشک ندا: بسیجی ای که ندا را کشت دستگیر شد و کارتش موجود است.
نتیجه گیری: یک بسیجی تک تیرانداز نفوذی منافقین که دست به اغتشاش زده بود و جزو اوباش به شمار می آمد، از بی بی سی که توسط سیا اداره می شود، پول گرفت و بعد از کشتن او کارتش را به یکی از افرادی که در خیابان بودند داد و فرار کرد!

تکرار تاریخ


حتما بزرگترای ما یادشونه که زمان شاه چطوری زندانیا رو با زور شکنجه وادار می کردند جلوی تلویزیون توبه نامه بخوونن... دلم می خواد از یکیشون بپرسم : هیچ تصور می کردید ،بعد از ریختن اون همه خون، بعد از اون همه سختی و فراز و نشیب، در طول عمر خودتون، بازم این صحنه ها رو ببینید؟

خدا پدر و مادر مخترع موبایل دوربین دارو بیامرزه!

نامـه سرگشـاده عبد العلی بازرگان (فرزند مهندس مهدی بازرگان) به رهبری


هوالعلی الکبیرجناب آقای سید علی خامنه ای، نمیدانم با چه زبان و از کدامین ظلم و جنایتى با شما سخن بگویم که مشفقان و دلسوختگان ملت نگفته باشند؟ در نظام متمرکز و مطلقه ای که همه راهها منتهی به رأی و تصمیم شخصی شما گشته، نامه‌های ناصحانه متعددی در ارتباط با تقلب انتخاباتی وسرکوب خونین معترضین به جنابعالی نوشته شده که هیچکدام هم پاسخی دریافت نکرده‌اند. بنده نیز امیدی ندارم این نوشته از کانال‌های کنترل شده ارتباطی بیت بگذرد و به رؤیت شما برسد، با این حال بنا به وظیفه ملی و دینی خود نکاتی را یادآور می‌شوم.

در نظام ولایت مطلقه فقیه، شما و تئوریسین‌های این تِز مدعی هستید مشروعیت خود را نه از آراء اکثریت مردم، بلکه ازپیوند به ولایت اهل بیت مطهر پیامبرمکرم اسلام ۖ می‌گیرید. سرسلسله ولایت و عرفان در مکتب تشیع امیرالمومنین علی(ع) است که دیدگاه سیاسی خود و معیارهای مطلوب حکومتی را در "عهدنامه‌ای" که به "منشور حکومت اسلامی" شهرت یافته، تدوین کرده است. عهدنامه‌ای که برای اداره سرزمین بزرگ مصر به "مالک اشتر" سپرده تا درماموریت خطیر خود به عدالت رفتار کند. بنابراین بر آن شدم عملکرد شما در وقایع خونبار اخیر را در عرضه به این منشور، که تبلور عصاره تجربیات حکومتی نخستین امام مکتب تشیع است، مورد ارزیابی و مقایسه قرار دهم. گرچه این نکات را بهتر از من می‌دانید، اما خواستم به مصداق:"فذکرفان الذکری تنفع المومنین"، هرچند خوشایند شما و چاپلوسان نباشد، هم یادآوری کرده باشم، و هم به کسانی که ولایت شما را از سنخ همان ولایت می‌دانند تفاوت زمین تا آسمان را به توفیق حق نشان دهم.

الف) بدبينى ملت به رهبرى
جناب آقای سید علی خامنه ای، نمیدانم با چه زبان و از کدامین ظلم و جنایتى با جناب آقای خامنه‌ای، میلیون ها ایرانی آزاده، به حق یا باطل، شما را در حوادث اخیر به خاطر حمایت بی دریغتان از رئیس جمهورو تقلب آشکارانتخاباتی همکاران او، عامل اصلی تشنجات و کشتارها می‌دانند وسیاست‌های یک طرفه و استبدادی شما را محکوم و عدالت و صلاحیت رهبری‌تان را انکارمی کنند. جنابعالی مسلماً چنین قضاوتی را بر نمی‌تابید، اما مدعی پیروی از کسی هستید که (در همان عهدنامه) فرمود:
اگر ملت برتو گمان ستمگری بَرَد( حکم ترا ظالمانه بشمارد)، عذر خویش را با شفافیت تمام برای آنها بیان کن و بدگمانی مردم را با دلائل روشن از خود دور ساز. مسلماً در این (تمکین به حقوق و حاکمیت مردم) ریاضتی است که باید بر خود دهی، و رفاقتی است با مردم، و رسیدنی است به آرمانت که باید برپاداشتن مردم در راه حق باشد. (بند ۱۳۰ عهدنامه)
اما شما جز تأیید شتابزده صحّت انتخابات پیش از زمان قانونی آن و مردود شمردن ادعای مخالفین بر تقلب درامانت ِ آراء، نه تنها هیچ دلیل و منطقی جز پافشاری بر درستی و "شیرینی"! آن ارائه ندادید، بلکه نیروهای سرکوب تحت فرمانتان را از "تلخی" عواقب کشتار منع نکردید. در حالی که باید به جای تهدید و توبیخ، با عدالت و انصاف و عذرخواهی ازملت، آنها را آموزش و رشد می‌دادید.

با وجود بسته شدن خبرگذاری‌ها و همه امکانات و ابزار رسانه‌ای ِ قابل کنترل، برای بی خبر نگه داشتن توده‌های مردم از سرکوب سازمان یافته حاکمیت، به نظر نمی‌رسد برای شما محدودیتی برای آگاهی ازعوارض این قلع و قمع باشد. آیا هرگز گزارش و عکسی ازشهدا و مجروحین وقایع اخیر را به سمع و نظر شما رسانده اند؟ آیا می‌دانید نزد خدا و خلقش، به عنوان تصمیم گیرنده اصلی و مسئول مستقیم آنها پاسخگوی در دنیا و آخرت هستید؟ از دو حال خارج نیست؛ یا می دانید، یا نمی دانید. این سئوال را رهبر سلف شما در آستانه انقلاب از شاه کرد. آیا به یاد نمی‌آورید!؟

اختلاف میان مقام رهبری و ملت، امری بسیار طبیعی و عادی در سایر کشورهاست، در نظام ولایت فقیه، همواره این مردم هستند که صغیر و مهجور و محتاج سرپرستی هستند و حق همیشه با رهبری است و نظر او "فصل الخطاب" و "حکم حکومتی"اش حذف کننده هرحرکت فکری است. اما در همان "عهدنامه"، در تنازع احتمالی رهبر با ملت (مشابه چنین حوادثی)، تصریح شده است طرفین موظفند به کتاب و سنت (قانون) مراجعه نمایند ورهبری هیچ حق ویژه ای بر دیگران ندارد (بندهای ۶۳ تا ۶۵).

جناب آقای خامنه‌ای، اینک متاسفانه میان شما و بخش عظیمی از ملت اختلاف و فاصله‌ای عمیق افتاده است که در صورت لجاجت و بی‌اعتنائی به حقوق مردم، میرود خدای ناکرده به جنگی داخلی و برادرکشی منتهی شود آثار چنین فتنه‌ای که تا ابد بر پیشانی عاملان آن باقی می ماند، نام نیکوئی از شما باقی نمی‌گذارد.

توجه تان را به تصویر زشتى ازاین اوضاع در فرازی دیگر ازعهدنامه جلب میکنم:
اگر ملت بر رهبری چیره گردد (نظام مدیریت گسسته شود) یا رهبری به ملت ستم کند، در این هنگام اختلاف کلمه پدید می‌آید و نشانه‌های زورگوئی قدرت آشکار می‌گردد، فریب کاری‌های دینی زیاد می‌شود ، عمل به سنت‌های نیکو متروک می ماند، هر کس به دلخواه عمل میکند، احکام معطل می‌ماند، دردها و بیماری‌های(جسمی و روحی) مردم افزون می‌شود، هیچ کس از پایمال شدن حق بزرگ و رواج امور باطل بیمی به دل راه ندهد (بی‌تفاوتی مردم). در این هنگام نیکان به‌خواری و بدکاران به عزّت می‌رسند. (خطبه ۱۶۰)
ب) انتقاد به رهبرى
جناب آقای خامنه‌ای، علی(ع) که شما سالی را به یاد او نامگذاری کردید، در همان آغاز خلافت، صریحاً مردم را به حق‌گوئی (انتقاد) از خود و نظردهی (مشورت) دعوت و تأکید کرد: "من بالاتر از این نیستم که اشتباه نکنم، مگر آنکه خدا کفایتم کند" (خطبه ۲۱۶) و در متن عهدنامه معروف خود به مالک هشدار داد:
باید نزدیک‌ترین وزیرانت از نظرقرب مقام کسی باشد که بیشترین حرف تلخ حق را به تو میزند و آنگاه که عملی از تو سر می‌زند که خدا از اولیائش ناخوش دارد، کمترین یاری را به تو می‌رساند، ... همکارانت را به جد بیاموز تا تو را ستايش و بی‌جهت تجلیل نکنند. (بند ۳۳)
شما اگر در حوادث اخیر به جای دستگیری گسترده رهبران گروه های سیاسی و صاحب نظران دلسوزملک و ملت، از بیم واهی بهره برداری از نیروی خشم ملت، و اعتمادتان به تحلیل‌های اطرافیانتان، طبق فراز زیر با آنان گفتگو و رایزنی می‌کردید، آیا به صلاح خودتان و ملک و ملت مظلوم نبود؟
تا آنجا که می‌توانی با دانایان و حکیمان (کارشناسان) در تثبیت آنچه امور کشور را به اصلاح و مردم را به پا می دارد مذاکره کن. (بند ۴۰)
رهبران فکری و سیاسی مردم که جای خود دارد، شما طبق این عهدنامه وظیفه دارید بخشی از اوقات هفته را به شنیدن نظریات کسانی که به شما انتقاد دارند، اختصاص دهید:
باید قسمتی از اوقات خویش را به کسانی که مطالباتی ازخودت دارند اختصاص دهی و در مجلسی عمومی که نهایت تواضع را به خاطر خدا انجام می دهی، بدون حضورنیروهای نظامی، حراستی (امنیتی) و پلیس، شخصاً حضوریابی تا گویندگان (شاکیان) بدون لکنت زبان با تو سخن بگویند، که من از رسول خدا، نه یکبار، که به کرات شنیدم که می‌فرمود: هرگز نظامی را که حق ِ ضعیف بدون لکنت زبان از قوی ستانده نمی‌شود، نمی توان نظام مقدس (پاک و مبرای از عیب) شمرد... ( بندهای ۱۰۹ تا ۱۱۱)
جناب آقای خامنه‌ای، هواداران شما با کدام معیار، حکومتی را که مطالبه امانت درآراء انتخابات را با ضرب و شتم و ابزار قتاله پاسخ می‌دهند، نظام مقدس!! می‌شمارند؟ شما وقتی کارهای بزرگ را به اشخاص کوچک می‌سپارید، برای حفظ موقعیت خود از هیچ اقدامی فروگذاری نمی‌کنند. به راستی منطق شما درحمایت مستمر از آقای احمدی نژاد، که مملکت را با عملکردش در آستانه نابودی قرار داده، جز نزدیکی به افکار خودتان، آنچنان که در نماز جمعه گفتید، چیست؟ نمازی که فرصت استثائی خدائی بود تا جامعه را با قبول تقلب وقضاوت منصفانه خودتان به آرامش بیاورید. اما در "عهد نامه علی" آنگاه که ضوابط گزینش کارگزاران را: داشتن تجربه، حیاء، خانواده صالح، سابقه در اسلام پیشگام (نه متحجر)، اخلاق کریمانه، بی طمعی مالی، عاقبت اندیشی و ... تبیین میکند به گونه دیگری توصیه شده است:
کارگزارانت را پس ازآزمایش به کار بگمار، نه با تمایل شخصی و رأی فردی. که این شیوه ظلم است و خیانت (به ملت). (بند ۷۲)
ج) سركوب مخالفينکشتارهای فجیعی که در برخورد با دانشجویان و یا در تظاهرات مسالمت آمیزخیابانی در حوادث اخیرتوسط نیروهای تحت فرمان مستقیم وغیر مستقیم شما رخ داده است، تماماً حکایت از عزم راسخ آن مقام در قلع و قمع مخالفینی می‌کند که جز تجدید انتخابات ِمهندسی شده درخواست دیگری ندارند. گویا فدا شدن هزاران نفر برای به کرسی نشاندن تصمیم رهبری و نادیده گرفتن میلیونها درخواست منطقی اهمیتی در نظام ولائی شما ندارد!؟

اگر از خاطر نبرده باشید،۵۶ سال قبل در بیدادگاه نظامی شاه، وقتی مرحوم طالقانی و سایر سران نهضت آزادی محاکمه می‌شدند، مهندس بازرگان پس از دریافت محکومیت ده ساله خود خطاب به تیمسار"قره باقی" رئیس دادگاه گفت:
ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون وبه شیوه مسالمت آمیز با شما سخن می‌گوئیم. با محکوم کردن ما ملت خاموش نمی شود بلکه با زبان دیگری با شما سخن خواهد گفت.
ده سال بعد حرکت‌های چریکی درجنگل‌های "سیاهکل" و عملیات مسلحانه شهری جایگزین مبارزات مسالمت آمیزپارلمانی شده بود. تشکیلات شما استثنا نیست و قوانین الهی شیخ و شاه نمی‌شناسد.

شما این سخت‌سری و قاطعیت را به نفع نظام ولائی می‌دانید، اما در فراز دیگری از منشور حکومتی على (ع) نظر دیگری عنوان شده است:
ترا هشدار میدهم در باره خونها (جان مردم) و خون ریزی به ناحق. زیرا هیچ عاملی بیش از کشتاربه ناحق موجب بروز نابسامانی‌های اجتماعی (نقمت) و پی‌آمدهای تخریبی عظیم و زوال و بریده شدن مدت (حکومت) نمی‌گردد .... مبادا پایه های سلطنت خویش با ریختن خون حرام تقویت کنی که چنین شیوه‌ای نه تنها موجب تضعیف و سستی ارکان حکومت، بلکه زوال و انتقال آن (به نظامی دیگر) می‌شود. (بند ۱۴۱)
جناب آقای خامنه‌ای، شما که اجازه نمی‌دهید خبرنگاران داخلی و خارجی از صحنه‌هائی که هوادارانتان آفریده‌اند، فیلم و گزارشی تهیه کنند، آیا مستقل از فضا و فیلتری که پیرامونتان ایجاد کرده‌اند هرگز فرصت کرده‌اید نیم نگاهی به عکس‌ها و فیلم‌هائی که جوانان جسور با موبایل‌های خود از جنایت‌های مأمورانتان گرفته‌اند بیندازید؟ آیا حمله نیروهای سرکوبگر در لباس شخصی را که همچون گرگ به جان جوانان برومند وطن افتادند دیده‌اید؟ مگر امام علی(ع) در همان عهدنامه هشدار نداده بود:
مبادا، همچون درندگان به جان مردم افتاده و خورد نشان را غنیمت بشماری. آنها از دو حال خارج نیستند؛ یا برادر دینی تواند و یا همنوع تو (بند ۹ و ۱۰).
البته شما در نماز جمعه با فرافکنی زیرکانه‌ای مسئولیت این جنایت ها را به گردن "تروریست های نفوذی"! انداختید که در پوشش تظاهرات خیابانی ضربات تروریستی خود را وارد می کنند. عجبا، چگونه است که تروریست ها اهداف خود را همواره از میان دانشجویان معترض دانشگاهها و در میان مردم عادی انتخاب می‌کنند!؟گفتید:"اینکه بروند دانشگاه و جوان دانشجوی مؤمن و حزب اللهی را آنهم با شعار رهبری مورد تهاجم قرار دهند دل انسان را واقعا خون می کند"! اگر چنین احساسی صادقانه است، چرا برای یکبار هم که شده دستور نمی‌فرمائید نیروهای انتظامی شما با نیروهای رسمى با لباس شخصی برخورد و آنها را دستگیر کنند؟

امام علی به مالک اشتر، با آنکه مطمئن ترین یاور او بود، در دفاع از حقوق مردم تازه مسلمان مصرو پرهیز او از اتخاذ شیوه‌های خشن در برخورد با مردم فرمود:
اگر به خطا کسی را کشتی یا تازیانه‌ات، یا شمشیرت، یا دستت در عقوبت از حدّ گذرانید، یا با مشت و بالاتر از آن، به ناخواسته مرتکب قتلی شدی، نباید گردن کشی و غرور قدرت تو مانع آید که خون بهای مقتول را به خانواده اش بپردازی.
جناب آقای خامنه‌ای، در نظام ولایتی شما خونبها که پیش کش! جنازه جوانان را هم به خانواده‌هاشان به راحتی تحویل نمی‌دهند تا بر آنان عزاداری کنند!؟ این است رأفت وعطوفت اسلامی ادعائی شما!

شما با تحریک عواطف مذهبی نمازگزاران، بخش عظیمی از ملت را فریب خوردگان یا وابستگان به بیگانه شمرده و مرتکب ظلم عظیمی می‌شوید. شما ناله و نفرین مادران داغدار وفرزندان شکنجه شده آنان را نمی‌شنوید اما در نظام خداوند ِ سمیع و علیم ناله والدین "ندا"های مقتول بدون جواب نمی‌ماند.
هیچ عاملی برای تغییر نعمت‌ها (راحت و رفاه و امنیت و آزادی) در جامعه و شتاب گرفتن نقمت ها (نومیدی، اعتیاد، فساد، فحشاء و ...) مؤثرتر از قدرت گرفتن یک حکومت بر پایه ظلم نیست. زیرا خداوند شنوای دعای شکنجه دیدگان و در کمین ستمگران است. (بند۱۹)
د) شخصيت پرستى مشركانهجناب آقای خامنه‌ای، ملت ما در انقلاب سال ۵۷ ازطاغوت زمان که نماد طغیان استبدادی یک فرد بود، نجات یافت و به حاکمیت ملی رسید. اینک پس از ۳۱ سال، گرچه ظواهر و عناوین عوض شده، اما همچنان در بر همان پاشنه می گردد و اکثریت ملت درنظام ولایت مطلقه و شورای نگهبان و سایر نهادهای وابسته، از حاکمیت خود محرومند. شیوه‌های شخص پرستی و بت سازی مشرکانه از مقامات و تملق و چاپلوسی، سکه رایج زمانه است و بر خلاف امام علی که در طرد و دفع متملقین فرصت‌طلب از هیچ فرصتی دریغ نمی‌کرد، متأسفانه دیده نمی‌شود مقام رهبری ابراز برائتی از چنین چاپلوسانی کرده باشند. گویا این فراز زیر از عهدنامه به کلی فراموش شده است:
هرگاه از اقتدارخویش احساس ابهت واوج خیال (در آسمان جاه و مقام) کردی، نگاهی به عظمت ملک خداوند بر بالای سرت بیفکن و قدرت او را برخویش، که فاقد آنی، در نظر بگیر. با چنین به خود نگریستنی سرکشی تو تسکین می یابد، تند و تیزی تو فرو می‌کاهد و عقل و خِردی که از توگریخته باز می‌گردد. (بند۱۴)
ه ) عدالت پرورىانتظار ملت از شما چیزی جز انصاف و عدالت و ترجیح حقوق ملت برتمایلات خودتان نیست، شادمانی شما نیز، آنچنان که در عهدنامه آمده است، نباید جز اجرای عدالت و جلب رفاه و رضایت مردم باشد. این سخن ِامامی است که یکسره از ولایت او داد سخن می‌دهيد:
بهترین مایه شادمانی رهبران باید بپا داشتن عدالت در شهرها وپدیدار شدن دوستی (طرفداری) ملت باشد و چنین دوستی حاصل نمی‌شود، مگربا خوش‌بینی‌شان و این نیزحاصل نمی‌شود جز با گردآمدنشان پیرامون مسئولین امور و سنگین نشمردن بار دولت آنها بردوش خود و ترک ِآرزوی سر آمدن دوران زمامداری‌شان (بند۵۸).
جناب آقای خامنه‌ای، پایان بخش نامه خود را مقدمه عهدنامه امام علی قرارمی‌دهم، مقدمه‌ای که به هنگام اعزام مالک اشتر به سرزمین فراعنه، نوشته شده است:
ای مالک، بدان که تو را به سرزمینی فرستاده‌ام که پیش از تو دولت‌ها دیده، برخی دادگر و برخی ستمگر. و مردم در کارهای تو به همان چشمی می‌نگرند که تو در کار رهبران پیش از خود می‌نگری ودرباره تو همان می‌گویند که درباره آنان می‌گوئی و نیکوکاران را از آنچه خدا بر زبان مردم جاری می‌سازد توان شناخت.
میهن عزیز ما بیش از ۲۵ قرن است درسلطه سلسله سلاطینی، عموماً ستمکار زیسته است، زمان زیادی ندارید تا قضاوت بندگان خدارا عوض کنید. آریامهر!! آنگاه صدای انقلاب مردم را شنید که فریاد "مرگ برشاه" همه فضای شهر را پر کرده بود. به نصیحت امیرمؤمنان گوش دل بسپارید که فرمود:
کفایت کار مردم به عهده تو قرار گرفته وخداوند ترا در رفتارت با ملت امتحان می‌کند. پس خود را در جنگ با خدا قرار مده که قدرتی در برابر انتقام او نداری و نیز بی‌نیاز از عفو و رحمتش نیستی. (بند۱۱)
... و مااریدان اخالفکم الی ما انهیکم عنه ان ارید الاالاصلاح مااستطعت و ماتوفیقی الابالله علیه توکلت و الیه انیب (هود۸۸).عبدالعلی بازرگان
اول تير ماه ۱۳۸۸

یک کاریکاتور ایتالیایی در مورد ایران


ترجمه: تو باید فرهنگ پذیرش شکست رو یاد بگیری!

چرا...؟

نمی خواستم اینو بنویسم. به نظرم رسید شاید توضیح واضحات باشه. اما وبلاگ مهسا رو که خووندم دیدم نوشتنش خالی از لطف نیست...
ساعت نزدیکای 10 شب بود. داشتم برمی گشتم خونه. تصویرایی که چند دقیقه قبل دیده بودم یه کم گیجم کرده بود. مغازه های بسته... صدای بوق ممتد ماشینا... خیابونی که با سنگ و آجر فرش شده بود... تظاهرات مردم... شعار دادنا... هوای پرشده از گاز اشک آور... صدای تیر اندازی... حمله ی وحشیانه پلیس به دو تا دختر جوون که فقط جرمشون کند راه رفتن و تماشای تظاهرات بود... گرچه که سعی کرده بودم زود از تو شلوغی فرار کنم اما صحنه های زیادی رو دیدم که تا قبل از اون فقط شنیده بودم... تصمیم گرفتم راهمو عوض کنم و از یه مسیر خلوت تر برم خونه. نمی دونم چی شد که یه کوچه زودتر از کوچه مورد نظرم پیچیدم . انقدر حواسم پرت بود که تابلوی بن بست و تجمع افراد زیادی که سرکوچه بودنو ندیدم. وقتی متوجهشون شدم که داشتم از بینشون رد می شدم. سمت چپم به تعداد آدما موتور پارک شده بود. جالب اینجا بود که همه یه دست کلاه کاسکت های نویی سرشون بود. تعدادشون به خوبی 40 50 نفر بود و اون جایی که جلوش وایساده بودن و دائم هم رفت و آمد داشتن یه تابلو داشت که روش نوشته بود: پایگاه مقاومت بسیج ناحیه ........ رفتم ته کوچه و دور زدم. به نظرم تجمع مهمی نیومد. آخه ساختمونه شبیه مسجد بود و قیافه ها و لباسای آدماشم عادی بود. گفتم شاید مراسمی بوده. اما موقع برگشتن چیز جالبی دیدم. بعضیاشون به دست و بازو هاشون نوار سبز بسته بودن!! اونم جوری که خیلی تابلو بود! یه دفعه هم دوتاشون سوار موتوری که صدای اگزوزش کر کننده بود اومدن طرفم. اون موقع تازه چوبای تو دستشونودیدم. نمی دونم که به چی هم می خندیدن... همین موقع بود که 2تا ماشین وارد کوچه شد و باعث شد جمعیت کنار بره تا بتونم از کوچه برم بیرون.
دیگه برام عین روز روشن شد که شیشه شکستن و خسارت زدن و آزار مردم کارکیاس. شاید تا قبلش به خودم می گفتم که مردم خودشون عصبانین و اینم یه نشونه از اعتراضشونه. آخه این چیزا توی اعتراضا همیشه بوده و به قول کتاب انقلاب نمی شه نباشه چون تا حالا سلبقه نداسته که نباشه!!!اما فهمیدم که شعبون بی مخ های جدید خیلی حرفه ای تر و سازمان دهی شده تر و با برنامه تر عمل می کنن و احتمالا برای کاراشونم یه عالمه حدیث و آیه به خوردشون دادن!
فقط این وسط دلم برای بسیج سوخت. چرا جایی که یه روز برای حمایت از مردم شروع به کار کرد، الان باید یه جای دنج برای یه عده منافق ضد مردم باشه؟


Free Blogger Templates by Isnaini Dot Com and Real Estate. Powered by Blogger