تقديم به طرفداران مهندس موسوی
(برگرفته از وب سايت www.debsh.com )
این روزها دوستان بسیاری را میبینم که افسردهاند. این افسردگی ناشی از آن میشود که آنها گمان میکنند وضعیت فعلی بدترین وضعیت موجود است. از یک نظر این فکر میتواند درست باشد: کمتر کسی گمان میکرد حتی با انتخاب دوباره احمدینژاد به ریاست جمهوری چنین وضعیت اسفباری پیش آید. آنچه که نهایتا قابل پیشبینی بود ادامهی همان وضعیت اقتصادی فرهنگی و سیاسی دوراه اول احمدینژاد بود البته با سیر نزولی بیشتر. اما آنچه که در این سه هفته شاهد بودیم یک بحران و فاجعهی به تمام معنا بود. خود من که در کل دوره ریاست جمهوری احمدینژاد و با وجود مشکلاتی مضاعف (از جمله خدمت 20 ماههی نظام وظیفه با داشتن زن و بچه!) به هر حال گلیمام را از آب بیرون کشیده بودم؛ از 23 خرداد تا الان کاملا بیکار شدهام. تمام ستون هایم تعطیل شدهاند، آی طنز را فیلتر کردند، خرده فعالیتهای اقتصادی ام کاملا راکد شدهاند و حتی چند پروژهی تلویزیونی هم دربارهی آنها با من صحبت شده بود متوقف شدهاند. جالب اینجاست که چند روز پیش به یکی از فعالان مطرح اقتصادی که از دهه چهل در کشور فعال بوده و دهها سال در اتاق بازرگانی سمتهای عالی داشته صحبت میکردم و او میگفت بلایی که در این چند هفته بر سر اقتصاد ایران آمده است حتی در بهمن 57 هم نیامده بود.
با تمام این اوصاف من معتقدم اگر از منظر دیگری نگاه کنیم وضعیت فعلی نه تنها بدترین نیست بلکه می تواند در دراز مدت بهترین هم باشد. اول بیایید دو نتیجهی ممکن برای این انتخابات را بررسی کنیم:
1- اینکه احمدینژاد قبول کند بازنده است و به موسوی تبریک بگوید یک خواب شیرین است که با توجه به روحیات و خلق و خوی احمدی نژاد هیچگاه قابلیت تحقق ندارد. در دولت احمدینژاد قعطا باید نام احمدینژاد از صندوق دربیاید. اما احمدینژاد اگر اینقدر حرص و ولع برای شکستن رکورد خاتمی و خاکمال کردن کروبی و رضایی را نداشت می توانست به گونهی دیگری عمل کند. اگر انتخابات به دور دوم می رفت و آنگاه او در مقابل موسوی مثلا 53 درصد رای میآورد قابل باور بود و این موج عظیم علیه او راه نمیافتاد. اعتراضهای کوچکی نهایتا شکل می گرفت که خود معترضین هم زیاد به درستی اعتراض خود اعتقاد نداشتند. آنگاه احمدی نژاد می توانست با لبخند ملیحی بر صفحه تلویزیون ظاهر شود از همه تشکر کند و اعلام کند همه کسانی که در این مدت به او حمله کردهاند را میبخشد و یک ملودرام اشکانگیز از رئیس جمهور محبوب (دست کم برای 30 چهل درصد از مردم ایران) بازی کند و مخالفان را آچمز کند. کروبی اوت میشد، موسوی به کنج خانهاش برمی گشت و رضایی هم نهایتا به مجمع تشخیص برمی گشت. آنوقت او 4 سال دیگر به ترکتازی ادامه می داد و ما هم همچنان از اینکه او «نظام جمهوری اسلامی» را تضعیف میکند حرص می خوردیم تا دق کنیم.
2- فرض اینکه احمدینژاد بگذارد کسی جز خودش رئیس جمهور شود محال بود اما فرض رئیس جمهور شدن موسوی محال نبود. کاملا محتمل بود که با دخالت رهبر یا دوراندیشی عقلای قوم، موسوی علیرغم تمام مجاهدتهای محصولی و کردان و رحیمی... رئیس جمهور شود. اینکه اصولا احمدی نژاد کلا صلاح نیست هیچ مسئولیتی درکشور داشته باشد که البته درست است اما من معتقدم حتی اگر حضرات احمدی نژاد را بهترین رئیس جمهور ایران می دانند هم صلاح بود موسوی رئیس جمهور بشود. سادهترین دلیلش اینکه طرفداران احمدینژاد اصولا نمی توانستند در صورت اعلام نام موسوی به نام برنده به تقلب اعتراض کنند چون موضوعیت نداشت اما طرفداران موسوی توانستند و همچنان به اعتراضات ادامه خواهند داد.
با این حال دیدیم که موسوی رئیس جمهور نشد و از این جهت هرچند تداوم نابودی 4 ساله کشور تاسف برانگیز است و هر ایرانی حق دارد به خاطر این واقعیت تلخ خون گریه کند؛ اما از منظری پراگماتیستی بهترین حالت ممکن اتفاق افتاده است. چرا؟ به این دلایل:
1- احمدینژاد رئیس جمهور شده است اما در بدترین حالت ممکن و با بیشترین تعداد مخالفان. علاوه بر کسانی که خیلی ساده به موسوی رای دادند و حالا خیلی خشمگین و جدی اعتراض می کنند که رایشان نادیده گرفته شده، من به چشم خودم دیدهام که بعضی از کسانی که به احمدی نژاد رای دادهاند و انصاف دارند هم، اکنون با مخالفان همراهی میکنند. در میان تمام راههای رئیس جمهور شدن خوشبختانه احمدی نژاد و حامیان اصلیاش پرهزینهترین راه را برگزیدهاند.
2- «وجهه داشتن و چهره بودن» که بزرگترین عامل حرکت و جوهرهی اعتماد احمدی نژاد است از او ستانده شد. حالا او باید در حالی به سفرهای استانی برود که می داند مخالفانش که پیش از این نهایت اعتراضشان این بود که قاطی جمعیت مستقبلین او نشوند؛ حالا با انگیزهای بالاتر از مخالفانش به پیشواز او خواهند آمد! او اگر با گارد و پلیس و جماعت لباس شخصی چماقبدست به سفر استانی برود دیگر آن "رئیس جمهور محبوب مردمی" نخواهد بود و اگر اینها را فرو بگذارد باید هر بار هزاران نفر را که علیه او شعار می دهند را تحمل کند.
در سفرهای خارجی وضعیت برایش بدتر خواهد بود. دیگر عده ای سادهدل که او را رئیس جمهور صادق و استکبارستیز مسلمانی می دانستند که به جای توجه به افکار عمومی جهان به ملتش پشتگرم است به استقبالش نخواهند آمد و حتی مخالفانش هم برای هو کردنش به هیچ دانشگاهی دعوتش نمی کنند. او هر جا که پا بگذارد اعتراضهای شدید خواهد دید و سردی. و سردی و بیاعتنایی از همه چیز برای کسانی با روحیهی احمدینژاد خردکننده تر است.
3- با رویدادهایی که پس از اعلام نتایج رخ داد بسیاری از مشکلات و معضلات سیاسی و اجتماعی ایران که با روند پیش از این 20 سال طول میکشید تا چند میلیون نفر به آنها واقف شوند، در عرض چند روز (حد اکثر از شنبه 23 خرداد تا بعد از ظهر جمعه 29 خرداد) برای بیش از 20 میلیون نفر روشن شد. فراموش نکنید که تنها مشکل بزرگ ما احمدینژاد نبود بلکه سیستمی بود که به احمدینژادها میدان می دهد و از آنها حمایت میکند. یکی از آنها مساله بسیج است که اشکالات ساختاری وارد به آن تا پیش از این با توجیهاتی نظیر "بین همه قشر خوب و بد وجود دارد" در ذهن عامه مردم قابل حل بود اما الان میلیونها ایرانی نسبت به آنها طور دیگری می اندیشند و حتی بسیاری از بسیجیهای منصف نسبت به آفات تداخل نهادهای نظامی و غیر نظامی آگاه شدهاند. معضلات و مشکلات بزرگتر هم به همچنین...
4- هنوز احمدینژاد در ایران میلیونها طرفدار دارد. اما اینها همان میلیونها طرفدار دورهی پیش نیستند و میلیونها علامت سوال و تردید در ذهن آنها رسوخ کرده است. در پس ذهن همهی آنها کلماتی مثل دروغ، فریب، آمار ساختگی و امثال آن قرار دارد که قابلیت رشد دارند. حالا تمام حرکات احمدی نژاد که در طول 4 (بلکه 6) سال گذشته صرفا با جنگ روانی و بازیهای رسانهای و شلوغکاریهای خودشان لاپوشانی و حتی به صورت عکس نشان داده می شد زیر ذره بین مخالفان و حتی طرفداران احمدی نژاد است. این مناظرهها در حکم آن کودکی بود که گفت شاه لخت است. واقعیت را او کشف نکرد، اما به رو آورد و همهمه آورد و شد آنچه شد.
5- فراموش نکنید که اگر نام موسوی یا هر کس دیگری به عنوان رئیس جمهور بعدی ایران از صندوق درمی آمد او بلافاصله رئیس جمهور نمیشد. احمدی نژاد در هر حال تا شهریور ماه امسال رئیس جمهور بود و طی این مدت بلایی به سر بنگاه های اقتصادی و شرکتهای عظیم صنعتی ایران میآمد که فقط و فقط با عقبنشینی زمانمند نظامی قابل مقایسه است. در یک عقبنشینی نظامی که زمان معینی برای آن در اختیار است، اصل بر این است که هیچ چیز قابل استفادهای به دست «دشمن» نیفتد. از این رو یا تجهیزات غنیمتی به همراه نیروهای خودی به عقب برده میشوند و یا با آتش سوزی و بمبگذاری نابود میشوند. و فراموش نکنید که در نزد این دولت، همهی غیرخودیها دشمناند!
6- امسال نه از نفت 150 دلاری خبریست و نه از صندوق ذخیره ی ارزی پر و پیمان. میرحسین موسوی اگر رئیس جمهور میشد به معنای کامل کلمه به خاک سیاه مینشست. او نه فقط صنعت و اقتصاد ایران را – که به شرح فوق مشمول عقبنشینی قرار گرفته بود!- ویران تحویل میگرفت بلکه توان بازسازی آن را نمی داشت. بر طبق گمانهزنی های مدلل، صندوق ذخیره ارزی ایران تا اول مهر ایران کاملا تهی خواهد شد و دولت حتی برای تامین پرداخت حقوق کارمندهایش با مشکلات جدی روبرو خواهد بود. روستائیانی که در سال های اخیر عادت به گرفتن پول از دست رئیس جمهور کردهاند (گیریم هر دو سال یکبار) اگر با رئیس جمهور موسویِ کیسه تهی مواجه میشدند همه اشکالات را به پای او و همه ی خوبی ها را با هزاران آه و اندوه و نوستالژی به پای احمدینژاد می نوشتند. حتی شاید بسیاری از طرفداران موسوی هم در مقابل بحرانهای عظیم پیش رو و بوقهای رسانهای مخالف دولت فرضی (نظیر کیهان) در مورد توانایی و کفایت موسوی و تیمش به تردید می افتادند. اما حالا همهی توپها در زمین احمدی نژاد است که تا پیش از این با دادن پول و اضافه حقوق و وام رای جمع کرده است و مردمی را به این شیوه عادت داده.
(برگرفته از وب سايت www.debsh.com )
این روزها دوستان بسیاری را میبینم که افسردهاند. این افسردگی ناشی از آن میشود که آنها گمان میکنند وضعیت فعلی بدترین وضعیت موجود است. از یک نظر این فکر میتواند درست باشد: کمتر کسی گمان میکرد حتی با انتخاب دوباره احمدینژاد به ریاست جمهوری چنین وضعیت اسفباری پیش آید. آنچه که نهایتا قابل پیشبینی بود ادامهی همان وضعیت اقتصادی فرهنگی و سیاسی دوراه اول احمدینژاد بود البته با سیر نزولی بیشتر. اما آنچه که در این سه هفته شاهد بودیم یک بحران و فاجعهی به تمام معنا بود. خود من که در کل دوره ریاست جمهوری احمدینژاد و با وجود مشکلاتی مضاعف (از جمله خدمت 20 ماههی نظام وظیفه با داشتن زن و بچه!) به هر حال گلیمام را از آب بیرون کشیده بودم؛ از 23 خرداد تا الان کاملا بیکار شدهام. تمام ستون هایم تعطیل شدهاند، آی طنز را فیلتر کردند، خرده فعالیتهای اقتصادی ام کاملا راکد شدهاند و حتی چند پروژهی تلویزیونی هم دربارهی آنها با من صحبت شده بود متوقف شدهاند. جالب اینجاست که چند روز پیش به یکی از فعالان مطرح اقتصادی که از دهه چهل در کشور فعال بوده و دهها سال در اتاق بازرگانی سمتهای عالی داشته صحبت میکردم و او میگفت بلایی که در این چند هفته بر سر اقتصاد ایران آمده است حتی در بهمن 57 هم نیامده بود.
با تمام این اوصاف من معتقدم اگر از منظر دیگری نگاه کنیم وضعیت فعلی نه تنها بدترین نیست بلکه می تواند در دراز مدت بهترین هم باشد. اول بیایید دو نتیجهی ممکن برای این انتخابات را بررسی کنیم:
1- اینکه احمدینژاد قبول کند بازنده است و به موسوی تبریک بگوید یک خواب شیرین است که با توجه به روحیات و خلق و خوی احمدی نژاد هیچگاه قابلیت تحقق ندارد. در دولت احمدینژاد قعطا باید نام احمدینژاد از صندوق دربیاید. اما احمدینژاد اگر اینقدر حرص و ولع برای شکستن رکورد خاتمی و خاکمال کردن کروبی و رضایی را نداشت می توانست به گونهی دیگری عمل کند. اگر انتخابات به دور دوم می رفت و آنگاه او در مقابل موسوی مثلا 53 درصد رای میآورد قابل باور بود و این موج عظیم علیه او راه نمیافتاد. اعتراضهای کوچکی نهایتا شکل می گرفت که خود معترضین هم زیاد به درستی اعتراض خود اعتقاد نداشتند. آنگاه احمدی نژاد می توانست با لبخند ملیحی بر صفحه تلویزیون ظاهر شود از همه تشکر کند و اعلام کند همه کسانی که در این مدت به او حمله کردهاند را میبخشد و یک ملودرام اشکانگیز از رئیس جمهور محبوب (دست کم برای 30 چهل درصد از مردم ایران) بازی کند و مخالفان را آچمز کند. کروبی اوت میشد، موسوی به کنج خانهاش برمی گشت و رضایی هم نهایتا به مجمع تشخیص برمی گشت. آنوقت او 4 سال دیگر به ترکتازی ادامه می داد و ما هم همچنان از اینکه او «نظام جمهوری اسلامی» را تضعیف میکند حرص می خوردیم تا دق کنیم.
2- فرض اینکه احمدینژاد بگذارد کسی جز خودش رئیس جمهور شود محال بود اما فرض رئیس جمهور شدن موسوی محال نبود. کاملا محتمل بود که با دخالت رهبر یا دوراندیشی عقلای قوم، موسوی علیرغم تمام مجاهدتهای محصولی و کردان و رحیمی... رئیس جمهور شود. اینکه اصولا احمدی نژاد کلا صلاح نیست هیچ مسئولیتی درکشور داشته باشد که البته درست است اما من معتقدم حتی اگر حضرات احمدی نژاد را بهترین رئیس جمهور ایران می دانند هم صلاح بود موسوی رئیس جمهور بشود. سادهترین دلیلش اینکه طرفداران احمدینژاد اصولا نمی توانستند در صورت اعلام نام موسوی به نام برنده به تقلب اعتراض کنند چون موضوعیت نداشت اما طرفداران موسوی توانستند و همچنان به اعتراضات ادامه خواهند داد.
با این حال دیدیم که موسوی رئیس جمهور نشد و از این جهت هرچند تداوم نابودی 4 ساله کشور تاسف برانگیز است و هر ایرانی حق دارد به خاطر این واقعیت تلخ خون گریه کند؛ اما از منظری پراگماتیستی بهترین حالت ممکن اتفاق افتاده است. چرا؟ به این دلایل:
1- احمدینژاد رئیس جمهور شده است اما در بدترین حالت ممکن و با بیشترین تعداد مخالفان. علاوه بر کسانی که خیلی ساده به موسوی رای دادند و حالا خیلی خشمگین و جدی اعتراض می کنند که رایشان نادیده گرفته شده، من به چشم خودم دیدهام که بعضی از کسانی که به احمدی نژاد رای دادهاند و انصاف دارند هم، اکنون با مخالفان همراهی میکنند. در میان تمام راههای رئیس جمهور شدن خوشبختانه احمدی نژاد و حامیان اصلیاش پرهزینهترین راه را برگزیدهاند.
2- «وجهه داشتن و چهره بودن» که بزرگترین عامل حرکت و جوهرهی اعتماد احمدی نژاد است از او ستانده شد. حالا او باید در حالی به سفرهای استانی برود که می داند مخالفانش که پیش از این نهایت اعتراضشان این بود که قاطی جمعیت مستقبلین او نشوند؛ حالا با انگیزهای بالاتر از مخالفانش به پیشواز او خواهند آمد! او اگر با گارد و پلیس و جماعت لباس شخصی چماقبدست به سفر استانی برود دیگر آن "رئیس جمهور محبوب مردمی" نخواهد بود و اگر اینها را فرو بگذارد باید هر بار هزاران نفر را که علیه او شعار می دهند را تحمل کند.
در سفرهای خارجی وضعیت برایش بدتر خواهد بود. دیگر عده ای سادهدل که او را رئیس جمهور صادق و استکبارستیز مسلمانی می دانستند که به جای توجه به افکار عمومی جهان به ملتش پشتگرم است به استقبالش نخواهند آمد و حتی مخالفانش هم برای هو کردنش به هیچ دانشگاهی دعوتش نمی کنند. او هر جا که پا بگذارد اعتراضهای شدید خواهد دید و سردی. و سردی و بیاعتنایی از همه چیز برای کسانی با روحیهی احمدینژاد خردکننده تر است.
3- با رویدادهایی که پس از اعلام نتایج رخ داد بسیاری از مشکلات و معضلات سیاسی و اجتماعی ایران که با روند پیش از این 20 سال طول میکشید تا چند میلیون نفر به آنها واقف شوند، در عرض چند روز (حد اکثر از شنبه 23 خرداد تا بعد از ظهر جمعه 29 خرداد) برای بیش از 20 میلیون نفر روشن شد. فراموش نکنید که تنها مشکل بزرگ ما احمدینژاد نبود بلکه سیستمی بود که به احمدینژادها میدان می دهد و از آنها حمایت میکند. یکی از آنها مساله بسیج است که اشکالات ساختاری وارد به آن تا پیش از این با توجیهاتی نظیر "بین همه قشر خوب و بد وجود دارد" در ذهن عامه مردم قابل حل بود اما الان میلیونها ایرانی نسبت به آنها طور دیگری می اندیشند و حتی بسیاری از بسیجیهای منصف نسبت به آفات تداخل نهادهای نظامی و غیر نظامی آگاه شدهاند. معضلات و مشکلات بزرگتر هم به همچنین...
4- هنوز احمدینژاد در ایران میلیونها طرفدار دارد. اما اینها همان میلیونها طرفدار دورهی پیش نیستند و میلیونها علامت سوال و تردید در ذهن آنها رسوخ کرده است. در پس ذهن همهی آنها کلماتی مثل دروغ، فریب، آمار ساختگی و امثال آن قرار دارد که قابلیت رشد دارند. حالا تمام حرکات احمدی نژاد که در طول 4 (بلکه 6) سال گذشته صرفا با جنگ روانی و بازیهای رسانهای و شلوغکاریهای خودشان لاپوشانی و حتی به صورت عکس نشان داده می شد زیر ذره بین مخالفان و حتی طرفداران احمدی نژاد است. این مناظرهها در حکم آن کودکی بود که گفت شاه لخت است. واقعیت را او کشف نکرد، اما به رو آورد و همهمه آورد و شد آنچه شد.
5- فراموش نکنید که اگر نام موسوی یا هر کس دیگری به عنوان رئیس جمهور بعدی ایران از صندوق درمی آمد او بلافاصله رئیس جمهور نمیشد. احمدی نژاد در هر حال تا شهریور ماه امسال رئیس جمهور بود و طی این مدت بلایی به سر بنگاه های اقتصادی و شرکتهای عظیم صنعتی ایران میآمد که فقط و فقط با عقبنشینی زمانمند نظامی قابل مقایسه است. در یک عقبنشینی نظامی که زمان معینی برای آن در اختیار است، اصل بر این است که هیچ چیز قابل استفادهای به دست «دشمن» نیفتد. از این رو یا تجهیزات غنیمتی به همراه نیروهای خودی به عقب برده میشوند و یا با آتش سوزی و بمبگذاری نابود میشوند. و فراموش نکنید که در نزد این دولت، همهی غیرخودیها دشمناند!
6- امسال نه از نفت 150 دلاری خبریست و نه از صندوق ذخیره ی ارزی پر و پیمان. میرحسین موسوی اگر رئیس جمهور میشد به معنای کامل کلمه به خاک سیاه مینشست. او نه فقط صنعت و اقتصاد ایران را – که به شرح فوق مشمول عقبنشینی قرار گرفته بود!- ویران تحویل میگرفت بلکه توان بازسازی آن را نمی داشت. بر طبق گمانهزنی های مدلل، صندوق ذخیره ارزی ایران تا اول مهر ایران کاملا تهی خواهد شد و دولت حتی برای تامین پرداخت حقوق کارمندهایش با مشکلات جدی روبرو خواهد بود. روستائیانی که در سال های اخیر عادت به گرفتن پول از دست رئیس جمهور کردهاند (گیریم هر دو سال یکبار) اگر با رئیس جمهور موسویِ کیسه تهی مواجه میشدند همه اشکالات را به پای او و همه ی خوبی ها را با هزاران آه و اندوه و نوستالژی به پای احمدینژاد می نوشتند. حتی شاید بسیاری از طرفداران موسوی هم در مقابل بحرانهای عظیم پیش رو و بوقهای رسانهای مخالف دولت فرضی (نظیر کیهان) در مورد توانایی و کفایت موسوی و تیمش به تردید می افتادند. اما حالا همهی توپها در زمین احمدی نژاد است که تا پیش از این با دادن پول و اضافه حقوق و وام رای جمع کرده است و مردمی را به این شیوه عادت داده.
15 نظرات:
دوستان لطفا اگه دوست نداريد از اسمتون استفاده کنيد يک اسم مستعار انتخاب کنيد و هميشه از اون استفاده کنيد تا بقيه بدونن به کي دارن جواب می دن.
ممنون.
نوشته جالب و کار شده ای بود مخصوصا در بخشش احساسی...و کاملا آگاهانه!!!
دوستی که این مطلب رو نوشتن خودشون میدونن که دارن چه کاری میکنن!
و ایشون هم مانند مهندس موسوی غیب گویی و پیش بینی های جالبی میکنن...
ایشون اگر قلبشون برای ایران می تپید و نگران مملکت بودن با صحبتاشون بین مردم تفرقه نمی انداختن و مردم رو به دو گروه مقابل هم تقسیم نمیکردن!!
خیلی جالبه که همه رو دعوت میکنن به نشستن و دیدن اینکه چطوری ایران قرار توی این 4سال بدست عده ای(...)به نابودی کشیده بشه!!!!!
گیریم که مملکت داره رو به سقوط میره! باید بشینیم و ذوق کنیم که آقای احمدی نژاد داره شکست میخوره؟! نه خیر این احمدی نژاد و امسال اون نیستن که ضربه میخورن فقط و فقط ملت آسیب می بینه...و عده ای هم که سازماندهی شده هستن به هدفشون میرسن و به ریش ما می خندن...
77
من يادم می ياد جزو شعارای تبليغاتی مهندس موسوی اين بود که من می خوام بیام اين دو دستگی رو برطرف کنم و جامعه رو از اين حالت خودی و غير خودی نجات بدم. اين يعنی عامل اين تفرقه جای ديگه س و اينکه کسی بخواد اين حقيقت رو بازگو نکنه پاک کردن صورت مسئله س. جالب هم اينجاست که اين اخلاق اختناق و بایکوت اطلاعاتی و ترس از آگاهی مردم مال طرفداران آقای معلوم الحاله!چرا؟؟چون .... اميدوارم در مورد شما حداقل اشتباه کنم!!!
اين که بشينيم که کشور خراب بشه خواست هيچ کس نيست پس لطفا خودتون رو وطن پرست و مردم دوست و آقای فرجامی رو ضد وطن و مردم نشون ندين. مشکل اينجاست که اين مردم هر کاری کردن که کار به اينجاها نکشه و کسی آسيب نبينه، چه ملت چه دولت، نشد. الانم حتی اگه خيلی خيلی هم بخوان، کاری جز تماشا ازشون بر نمياد و راهی رو باز نذاشتن. حرف اين مقاله هم اينه که اونا در رو به روی خودشون و آينده خودشون بستن نه مردم.
درباره عده سازمان دهی شده هم 2 تا پيشنهاد دارم:
1. زياد تلوزيون دولتی ايرانو نگاه نکنيد و اگه می کنيد باور نکنيد
2. منتظر تموم شدن امتحانای من و مقاله های تحليليم باشيد
نوشته اي با نكات قابل توجه اي بود ... خوشحالم كه توام هنوز اميدواري و همين اميدواري كه رمز پيروزي ماست
متاسفم واقعا
دیگه دارم به این طنزهای تلخ عادت میکنم
ممنون از مطالب صریح ، بسیط و دلگرم کنندتون
بلاگ جالبیه
خوشمان آمد
چه خوبه که همه ما چیزی جز "شعار تبلیغاتی" از این آقای مهندس ندیدیم!!
و چقدر من(میگم من که خدای نکرده کسی آزرده خاطر نشه)بدبختم که همه آرزوم برای رسیدن به آزادی(...)وابسته به آقای مهندس! و ایشون قرار بود فرشته نجات من باشه و با معجزه هاش من رو از بدبختی و خطر نجات بده!!
من ادعای وطن پرستی نکردم و نخواهم کرد متاسفانه این لغت شده بازیچه ی تعدادی عروسک...
"مشکل اينجاست که اين مردم هر کاری کردن که کار به اينجاها نکشه و کسی آسيب نبينه، چه ملت چه دولت، نشد"این جمله شما خیلی جالبه...بازم حرف مردم رو زدید! با چه تعداد از این مردم در ارتباط هستید که فکر میکنید این ها همشون هستند؟؟!
چرا کاری بر نمیاد؟؟؟مگر شما به خودتون و افکارتون اعتقاد ندارید؟مگر ایمان ندارید که احمدی نژاد مملکت و ملت رو بدبخت کرده و میکنه؟ مگر شما بی بی سی و سی ان ان رو نمی دیدین؟اگه چند روز دیگه این ناآرامی ها ادامه پیدا میکرد شاید لشکر صلح و آزادی به اینجا هم لشکر کشی میکرد!مگر غیر از اینه که در راه آزادی و هدف باید از جان هم گذشت؟!
...راه باز ولی کو آزادی خواه؟!
کسایی که کاری جز تماشا ازشون نمیاد همیشه تماشاگر بودن و کاری جز تماشا ازشون نیومده(که این قشر در طول تاریخ همواره به فکر جیب خودشون و خوش گذرونی های خودشون بودن)
اگه دری بسته میشه برای تنها اون ها بسته نمیشه برای همه ماهایی که داریم با این حاکمان سر میکنیم بسته میشه.آینده مملکت هم دست نظام و دولت و هم دست خود مردم!
فقط برام باعث تاسف که طوری میگین تلویزیون دولتی"ایران" رو نگاه نکنید که انگار کشور خودمون نیست و یه دشمن خونی!!!:(
اگه قراره مقاله های تحلیلی شما هم اینقدر یک جانبه و "تعصبی" باشه...
ما عادت کردیم به پرستش و پرستیدن...اگه بت نداشته باشیم خاموشیم و بی دین! بندگی شده عادت ما...منتظر یه بتیم که بیاد و "خدای" ما بشه ما هم بشیم بنده(شایدم غلام حلقه به گوشش)و با چشمای بسته گوش به فرمان "خدا"
77
88عزیز وقتی میگم ما حتی به گفته ها و افکار خودمون هم اعتقاد نداریم از حرفم ناراحت میشین!
این جمله شماست در نوشته قبل:"جالب هم اينجاست که اين اخلاق اختناق و بایکوت اطلاعاتی و ترس از آگاهی مردم مال طرفداران آقای معلوم الحاله!"
1-وقتی خود شما در این وبلاگ خودتون که شاید میلیون ها نفر بازدید کننده داشته باشه میاید و جمله خودتون رو که در جواب من داده بودید پاک میکنید دیگه از آدم هایی که اطلاعات یک ملت دستشونه و مدریت یک دولت رو در دست دارن نباید انتظار صداقت و بی پرده بودن داشته باشید!!!
2-شما اعتقاد دارین که من با گفتن جمله "افکار کودکانه" به بقیه توهین کردم!ولی خودتون این اعتقادتون رو زیر پا گذاشتید و تو پیامی که پاک کردید به من گفتید که کودکانه ترین جمله وبلاگ شما رو من گفتم!!!!
این ها رو نگفتم که خدای نکرده در مقابلتون قرار بگیرم...نه عزیز!قصدم اصلاح افکار و کردار خودمون...قصدم پیشرفت وبلاگ شما در راه حق و حقیقت گویی......
ببخشید بیش از اندازه نظر دادم!
77
جالب بود!
خوب شد با این اتفاقاتی که افتاد همه فهمیدن چیزایی رو که نمی دونستن و یا باور نداشتن.
راستش دليل حذف تذکرم به شما اين بود که شبهه شماره 2 ايجاد نشه که متاسفانه شد.
در مورد صحبت اولتونم بگم اگه قرار بود مديريت وبلاگ حق حذف نظرات نا مطلوب رو نداشته باشه اصلا چنين امکانی ايجاد نمی شد!!!
در مورد صحبت قبليتونم بايد بگم که :
اگه تقلب نمی شد و اجازه می دادن رِييس جمهور منتخب مردم بياد سر کار، عمل هم مي ديديد. اما نمی دونم تو کجای دنیا مردم از يه نامزد انتخاباتی عمل ديدن که شما منتظر ديدنش بوديد؟!
در ضمن من يادم نمی ياد چنين حرفی که شما عنوان کرديد به اسم "من"،جايی گفته باشم ؟ فرشته نجات مال کتاب قصه هايي هست که امثال "من" می خونيم!
نظر من در مورد مردم رو هم مِتونيد از پست جديدم متوجه بشيد ، اما خطاب مردم در اينجا برمی گشت به صحبتای قبل خودتون و آقای فرجامی و منظور مردم مورد بحث بودن نه همه.
من تمام مدت درگيری دور از رسانه هايی بودم که اسم برديد و بگم که هيچ لشکر کشی هم قرار نبود اتفاق بيافته! اونا عاقل تر از اين حرفان که بخوان دخالت مستقيم کنن.با کارای کم هزينه تر مثل روی کار آوردن آقای احمدی نژاد هم می شه یه همون هدفا رسيد.بازم می گم که به حرفای صدا و سيما(نمی گم تلويزيون دولتی که بهتون بر نخوره ) پشيزی اعتنا نکنيد که برای فريب من و شما دست به هر دروغ (و از نظر من جنايتی)می زنن.
از نظراتتونم ممنونم.کاش همه مثل شما پيگير وبلاگم بودن و زياد نظر می ذاشتن ؛) [تو رو خدا کنايه آميز نخونينش !!]
من همیشه مطالب این وبلاگ رو می خونم اما نظر نمیدم چون فکر می کنم سطح مطالب نوشته شده از سطح دانسته های من خیلی بالا تره....اما الان که اومدم توی صفحه ی نظرات به خودم امیدوار شدم.
آقای 77 برای شما احترام قائلم چون انسان عزیز و محترم خلق شده اما می خوام یک انتقاد از شما بکنم...دوست عزیز من وقتی حرفای شما رو می خونم هیچ گرهی توی ذهنم باز نمیشه...چون هزار بار کامنتتون رو میخونم متوجه نمیشم که در مجموع چی می خواستید بگید...چی گفتید...چی نتیجه گرفتید....و می خواید چه منظوری رو منتقل کنید....یکی دو نمونه میگم....بعدش یه نتیجه گیری می کنم...چون اگه نکنم منم میشم مث شما
(((چه خوبه که همه ما چیزی جز "شعار تبلیغاتی" از این آقای مهندس ندیدیم!! ")))
خب دوست عزیز این جمله ی شما چه ربطی داشت به این پست؟؟اینجا صفحه ی نظر دادن راجع به همین پسته و نه چیز دیگه....بعدشم اینکه خوب بود حداقل یه دلیل واسه جمله ی اولتون می و وردید که من نوعی قانع بشم که موسوی اهل عمل نیست...نه اینکه یه جمله بگید و بعدش برید سر یه موضوع دیگه...اینجوری احساس میشه که شما در مورد صد تا موضوع نظر دادید اما سر جمع حرفتون یه ارزن حساب و کتاب نداشته......
(((من ادعای وطن پرستی نکردم و نخواهم کرد متاسفانه این لغت شده بازیچه ی تعدادی عروسک...)))
الان این چه ربطی داشت به جمله ی قبیتون...چه ربطی داشت به جمله های بعدیتون؟؟؟؟
((((این جمله شما خیلی جالبه...بازم حرف مردم رو زدید! با چه تعداد از این مردم در ارتباط هستید که فکر میکنید این ها همشون هستند؟؟!))))
باز این جمله هم به قبلیا هیچ ربطی نداره...به نظر میاد شما دوست دارید صرفا هر چیزی اینور اونور شنیدید بازگو کنید...همین....بعدشم اینکه ما داریم از 3 میلیون آدم حرف می زنیم که ریتن تو خیابون...کدوم تظاهراتی تا حالا 3 میلیون نفر رو به خیابون آورده؟؟؟؟؟کمه؟؟؟؟
(((((چرا کاری بر نمیاد؟؟؟مگر شما به خودتون و افکارتون اعتقاد ندارید؟مگر ایمان ندارید که احمدی نژاد مملکت و ملت رو بدبخت کرده و میکنه؟ مگر شما بی بی سی و سی ان ان رو نمی دیدین)))))
اون سوال اول رو که اصلا نفهمیدم...احتمالا عیب از فهم منه....چرا از کی کاری بر نمیاد؟
در مورد سوال های بعدیتونم باید بگم که ...بله ما به افکارمون اعتقاد داریم ...ما ایمان داریم که احمدی ملت رو بدبخت کرده...ما سی ان ان و بی بی سی رو هم می بینیم.....خب حالا که چی؟الان منظورتون از این سوالات چی بود....من که هر چی زور زدم فلسفه ی این سوالات رو نفهمیدم.
((((مگر غیر از اینه که در راه آزادی و هدف باید از جان هم گذشت؟!
))))
این باز از اون سوالای حشو بود...خب چرا باید واسه آزادی از جون گذشت...مگه ما غیر این گفتیم؟؟؟
(((((کسایی که کاری جز تماشا ازشون نمیاد همیشه تماشاگر بودن و کاری جز تماشا ازشون نیومده))))
بدون شرح
((((اگه دری بسته میشه برای تنها اون ها بسته نمیشه برای همه ماهایی که داریم با این حاکمان سر میکنیم بسته میشه.))))
عزیزم این شاید در مورد شما صدق کنه(چشمک) ...شاید اصلا تمام طرفداری های شما از رییس جمهور دقیقا به همین دلیله(خنده ی شیطانی)
((((((فقط برام باعث تاسف که طوری میگین تلویزیون دولتی"ایران" رو نگاه نکنید که انگار کشور خودمون نیست)))))
کشور خودمون هست...منتها تلویزیون خودمون نیست...مگه هر کس تلویزیون رو قبول نداشته باشه کشور رو قبول نداره
(((((وقتی خود شما در این وبلاگ خودتون که شاید میلیون ها نفر بازدید کننده داشته باشه )))))
میلیون ها نفر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه اینجوریاس که مدیریت وبلاگ تبریکات صمیمانه ما را پذیرا باشن
در کل غرض از این همه حرف این بود که اینو فریاد بزنم که به وقت ملتی که می خوان نظراتمون رو بخونن باید احترام بذاریم و مطلب به درد بخور تحویلشون بدیم...یا علی
in matlabe mano yade yek zarbolmasal mindaze:gorbe dastesh be goosht nemiresid migoft pifpif boo mide!!!
ارسال یک نظر