۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

شعری از برتولد برشت

سلام به همه ی دوستان
قبل از هر چيزبايد بگم که از نظراتی که برای بهبود اين وبلاگ داديد وافعا ممنونم. در همين راستا وبه پيشنهاد يکی از شما عزيزان هر از گاهی پست هايی تحت عنوان " زنگ تفريح" به سبک و سياق پست های اول 360ام به وبلاگ اضافه می کنم. اين پست اولين نمونه شه. ممنون می شم اگه نظرتون رو راجع به اين تغييربگين.

دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي ” كي ” پرسيد:
اگر كوسه ها آدم بودند با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟
آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند
توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند
همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد
هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند
برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند
چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !
برای ماهی ها مدرسه ميساختند
وبه آنها ياد ميدادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند
درس اصلي ماهيها اخلاق بود
به آنها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند
به ماهی كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد
اگر كوسه ها ادم بودند
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت
از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند
ته دريا نمايشنامه به روی صحنه ميآوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان
شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند
همراه نمايش، آهنگهاي محسور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار
ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت
كه به ماهيها می آموخت
“زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود”

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

بدون شرح!!!


برای بزرگ کردن تصوير بر روی آن کليک کنيد.

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

هاشمی رفسنجانی و مدیریت بحران

خطبه‌های هاشمی‌ رفسنجانی در نماز جمعه این هفته مقدم بر هر امر دیگری نشان داد که چرا مرحوم امام خمینی این همه نسبت به هاشمی تعلق خاطر داشت و چرا همواره در امر بسیار خطیر و سرنوشت‌ساز نهضت چه قبل و چه بعد از انقلاب به وی تکیه می‌کرده‌اند. چرا در حکمی که قبل از انقلاب برای مرحوم مهندس بازرگان و همکارانشان به منظور سامان دادن به مشکلات و مسائلی که در نتیجه اعتصابات به وجود آمده بود صادر کردند، هاشمی‌رفسنجانی را نیز در آن گنجاندند.

چرا هاشمی را چند ساعت پس از سقوط رژیم شاهنشاهی راهی تلویزیون کردند؛ چرا سرنوشت جنگ را به هاشمی سپردند و چرا حل‌وفصل بسیاری از مسائل پیچیده و حساس بعد از انقلاب را به ایشان محول می‌کردند. هاشمی در روز جمعه نشان داد که توانایی‌های وی در مقوله مهم و استراتژیک یک مدیریت بحران کم نیست و در شرایط بحرانی این توانایی را دارد که کشتی نظام را از میان امواج و صخره‌ها به سلامتی عبور دهد.

اینکه او در آن خطبه‌ها چه بگوید و چگونه نظام را از بحرانی که بیش از یک ماه است در آن گرفتار آمده هدایت کند مساله‌ای بود که میلیون‌ها نفر بی‌صبرانه در انتظار شنیدنش بودند. فی‌الواقع از روز سه‌شنبه که حضور ایشان در نماز جمعه قطعی شد مجموعه‌ای از سوالات، تردیدها، ابهامات و نگرانی‌ها در جامعه به راه افتاد. همگان از خود می‌پرسیدند او چه خواهد گفت و پس از 50 روز سکوت سنگین و معنادار، 50 روزی که توفانی سهمگین که ظرف 30 سال گذشته سابقه نداشت ایران را درنوردیده بود، هاشمی چه تحلیلی، چه موضع‌گیری اتخاذ خواهد کرد.

بسیاری از مخالفان و معترضان که تصمیم به رفتن به نماز جمعه گرفته بودند، با ترس و تردیدی جانکاه که از خود می‌پرسیدند که نکند او از در سازش درآید و پای روی همه کژی‌ها و زشتی‌ها که از جانب مسوولان ظرف چند هفته گذشته صورت گرفته بگذارد. نکند او اشاره‌ای به انتخابات و تردیدهای به وجود آمده از سوی مردم ننماید و در عوض همگان را دعوت به اخوت و اتحاد کند. نکند او خانواده‌های داغدار حوادث اخیر را فراموش کند. نکند او خیل گسترده دوستان و یاران در بند را فراموش کند. حتی از اینها هم بدتر نکند او مهر تایید بر عملکردهای اخیر بزند. نکند او تسلیم تهدیدات گسترده چند روز اخیر مطبوعات وابسته به دولت شده و کوتاه بیاید و بسیاری نکندهای دلهره‌آمیز دیگر.

در عین حال از این نکته مهم نیز نباید غافل بود که هاشمی زیر فشار سنگین نیز قرار داشت. شاید در قریب به 50 سال زندگی سیاسی‌اش او کمتر در یک چنین وضعیت دشواری قرار گرفته بود. اما او توانست به نحو شایسته‌ای به وظیفه و مسوولیت‌های اسلامی، اخلاقی و انقلابی خود عمل نماید. شاید برخی از معترضان رادیکال و افراطی بیش از اینها از هاشمی توقع داشتند اما آنان باید به هر حال واقعیت‌های انکارناپذیر جامعه‌مان را در نظر بگیرند. نفس اینکه او خواهان دلجویی از خانواده‌های داغدار شد؛ نفس اینکه او خواهان آزادی بازداشتی‌ها شد؛ نفس اینکه او پذیرفت نتایج انتخابات با تردیدهای جدی روبه‌رو ست و بالاتر از همه، نفس اینکه او به خواست و اراده ارکان قدرت تن نداد و مهر تایید به نتایج انتخابات 22 خرداد نزد، بزرگترین نکات موضع‌گیری‌های او بود.

در عین حال این نکته مهم را نیز نباید نادیده گرفت که هاشمی سعی کرد به مسوولان یادآوری کند که همه عظمت و شکوه نظام بعد از اسلامیت آن در رای مردم خلاصه می‌شود.

به هر دلیل و انگیزه‌ای که نظام رای مردم و پشتوانه‌ مردمی‌اش را از دست بدهد، نه دیگر آن را محصول انقلاب اسلامی می‌توان دانست، نه نظامی که مرحوم امام خمینی اصرار به ایجادش داشت. شاید به واسطه همین نکته به تنهایی بغض و کینه تندروهای اصولگرا به هاشمی افزایش خواهد یافت، اما به همان میزان نیز به محبوبیت او در میان مردم افزوده خواهد شد. شاید هاشمی هنوز متوجه نشده باشد که دست سرنوشت‌ساز تاریخ پرتب‌وتاب و غرورآفرین انقلاب اسلامی، هنوز او را رها نکرده است.

صادق زيیا کلام

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

همه كساني كه در قطع كردن سيستم اس‌ام‌اس دست داشته‌اند!





بعد از انتخابات يكسري از افراد همراه سيستم اس‌ام‌اس بازداشت موقت شدند!از ميان آن همه افراد تنها سيستم اس‌ام اس آزاد شد ولي دوباره براي پاسخ دادن به پاره‌اي از سوالات بازداشت شد! در اين مطلب تصميم داريم به اين موضوع بپردازيم كه چه كساني در قطع شدن سيستم اس‌ام اس دست داشته‌اند.
امكان دارد همان خس و خاشاكي كه توي خيابان به دنبال راي شان مي‌گشتند به دليل مقابله با گاز گريه‌آور سيستم مركزي اس‌ام اس را آتش زده تا با دود ناشي از آن از ريختن اشك جلوگيري كنند و غافل از اينكه با اين كار اس‌ام اس را تعطيل كرده و فرستاده‌اند پي كارش!
البته اين احتمال هم وجود دارد كه خبرنگار بي‌بي‌سي قبل از اينكه با گلوله ندا آقا سلطان را كشته باشد با همان گلوله سيستم اس‌ام اس را از كار انداخته باشد و البته از آن فيلم هم گرفته باشد تا به موقع آن را اكران بكند!
يكي ديگر از كساني كه ممكن است سيستم اس‌ام اس را از كار انداخته باشد مير حسين موسوي است.او با از كار انداختن اين سيستم قصد داشته كه از ارسال تبريك به وسيله اس‌ام اس به محمود احمدي‌نژاد به خاطر پيروزي خيلي قاطعش در انتخابات جلوگيري به عمل بياورد!
همين بازداشت شدگان اخير هم ممكن است دستي در از كار انداختن سيستم اس‌ام اس داشته باشند؛ وگرنه چه دليلي دارد كه آنها را درست روز قطع شدن اس‌ام اس بگيرند و بيندازند توي هلفدوني!؟
به نظر مي‌آيد كه اس‌ام اس را همان كساني قطع كرده‌اند كه بالاخره آزاد خواهند كرد!
از ديگر كساني كه مظنون به قطع كردن اس‌ام اس است خود همان ندا آقاسلطان است.به نظر ما او اين سيستم را قطع كرد و بعد براي اينكه دستش رو نشود به خبرنگار بي‌بي‌سي پول قابل توجهي داد!
محسن ميردامادي هم از آن دسته افرادي است كه مشكوك به قطع كردن سيستم اس‌ام اس است.به نظر صاحب اين قلم ميردامادي به شيوه رابين هود خودش را به سيستم مركزي اس‌ام اس رسانده و بعد از اينكه آن را قطع نموده خودش را گم و گور كرده تا دست كسي به او نرسد!
هر كس كه گفته است غلامحسين الهام با الهام از محمود احمدي‌نژاد دستور قطع كردن سيستم اس‌ام اس را داده است سخت در اشتباه است چرا كه ما تحقيق كرديم و متوجه شديم كه غلامحسين الهام با الهام از محمود احمدي‌نژاد يك چنين دستوري را نداده است!
البته وزير ارتباطات و فناوري اطلاعات هم نمي‌تواند دستور قطع سيستم اس‌ام اس را داده باشد چرا كه او در روزهاي انتخابات و نيز روزهايي كه جمله وقايع اخير خيلي در آن شايع بود آنقدر دستور براي دادن داشت كه تا به اين يكي دستور مي‌رسيد شب مي‌شد!
شايد مردم تهران، اصفهان، مشهد و كليه شهرهايي كه در آن تعداد قابل‌توجهي خس و خاشاك دارد با پرداخت نكردن به موقع هزينه ماهيانه مربوط به اس‌ام اس كاري كرده‌اند كه وزارتخانه مربوطه وادار به قطع سيستم اس‌ام اس آنها شده است!
شيخ مهدي كروبي هم از كساني است كه در اين زمينه در مظان اتهام است.كسي كه وقتي حزب نداشت پنج ميليون راي آورد و بعد از تاسيس روزنامه و حزب سيصد هزار تا راي آورد از دستش هر كاري از جمله قطع سيستم اس‌ام اس بر مي‌آيد!منتها به چه شيوه‌اي اين كار را كرده نمي‌دانيم.بايد او را به قسمتي از منطقه خوش آب و هواي دركه دعوت كرده و طي يك گفت‌وگوي دو طرفه(و بلكه هم بيشتر!) چگونگي‌اش را سوال كرد!
همين الان متوجه شديم كه مي‌تواند كار خواننده ترانه «خوش به حالت تكه سنگ كه نداري دل تنگ» باشد.تصور ما بر اين است كه وي با همان تكه سنگي كه در شعر به آن استناد كرده زده به سيستم اس‌ام اس و آن را از بيخ قطع كرده است!
البته اين امكان هم وجود دارد كه اصولا يك چنين سيستمي قطع نبوده و چون در جامعه شايعه قطع اس‌ام اس پيچيد مردم به خيال قطع بودن به يكديگر پيامك نزدند تا پيروزي احمدي‌نژاد را تبريك بگويند!
البته افراد ديگري هم مي‌توانند در قطع شدن سيستم اس‌ام اس دخالت داشته باشند كه براي جلوگيري از گنده شدن نام شان از بردن اسم آنها در اين روزنامه خودداري مي‌كنيم!

مهدي طوسي - روزنامه اعتماد ملي

[با تشکر ويژه از دوستان عزيزم خانم م. و آقای ا.]


۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

حمايت دانشنامه ی ويکيپديا از جنبش سبز


برای بزرگ کردن تصوير برروی آن کليک کنيد.

ترجمه:" رئيس جمهور ايران" در جمهوری اسلامی ايران، بالاترين مقامی است که مردم آن را انتخاب می کنند ، اما مطيع رهبری است. بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران رئيس جمهور مسئول اعمال اجرايی ، همچون امضای قراردادها و تفاهم نامه ها با ديگر کشورها و سازمان های بين المللی ، انجام اقدامات مربوط به برنامه و بودجه و اشتغال ، تعيين وزرا ، فرمانداران و سفرا و معرفی آنان به مجلس است.
برخلاف بسياری از کشورهای ديگر در ايران رئيس جمهور در مورد سياست خارجی ، نيرو های مسلح يا هسته ی سياست گذاری های کشور ايران اختيار تام ندارد و اين امور از اختيارات رهبری است.
رئيس جمور برای يک دوره ی چهارساله توسط رای مستقيم مردم انتخاب می شود و نمی تواند بيش از دو سال متوالی به اداره امور بپردازد. نتيجه ی انتخابات سوم آگوست 2005 پيروزی محمود احمدی نژاد بود. مقامات دولتی پيروزی محمود احمدی نژاد را در انتخابات 12 ژوئن 2009 اعلام کردند ، هرچند اين امر توسط حاميان نامزد های رقيب که به نتايج غير متعارف آرا و اختلاف چشمگير آرای اعلام شده توسط مسئولان [دو نامزد اول و دوم ] اشاره می کردند، به چالش کشيده شد. اکنون مير حسين موسوی رئيس جمهور منتخب از ديد مردم ايران است.

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

چی شد که اينطوری شد؟

و لا تلبسوا الحق بالبطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون (سوره بقره آيه 42)
و حق را با باطل نياميزيد! و حقيقت را با اين که می دانيد کتمان نکنيد!
در جريان انتخاباتی که گذشت و پرونده ی اون الآن از لحاظ قانونی مختومه س، اتفاقاتی افتاد که قابل پيش بينی از طرف هيچ کس نبود. کارناوال های انتخاباتی قبل از 22 خرداد و تظاهرات و اعتراضات بعدش به همراه صحبت های سياسيون و بحث های داغ مردم چيزايی بودن که همه ديديم. اما مطلبی که من می خوام اينجا بهش بپردازم اينه که چرا مردم دو دسته شدن؟ دو دسته يا چند دسته شدن سياسيون حتی در بخش های بالايی نظام که سال هاست در جريانه چندان غير قابل پيش بينی نبود، اما کشيده شدن اين فضا به مردم چرا؟
بهتره برای جواب به اين سوال سراغ نظرات دو گروه درگير نسبت به انتخابات بريم. اول اجازه بديد فرض اصول گراها رو مبنی بر صحت انتخابات و رای 24 ميليونی آقای احمدی نژاد بررسی کنيم. با توجه به اين فرض، بايد همون اتفاقاتی که سال 76 افتاد رخ می داد. يعنی مخالفين يا بهتر بگم طرفدارای نامزد های ديگه شکست رو می پذيرفتن و در عوض سعی می کردن توی اين دوره چهار ساله باقی مونده هر چی می تونن به دولت ضربه وارد کنن. اما همه ديديم که اينطور نشد و مردم به خيابونا ريختن و اعتراضشونو نشون دادن.
اما فرض اصلاح طلب ها مبنی بر تقلب در انتخابات و در حقيقت کودتای انتخاباتی. بهتر می دونم تعريف ذهنی م رو از کلمه کودتا ارائه کنم:" به دست گرفتن قدرت در اقدامی سريع و ناگهانی توسط عده ی اندکی از قدرتمندان بدون مشارکت مردم" در اين صورت در حقيقت مردم در مقابل حکومت قرار می گيرند.اين شايد بتونه علتی برای اعتراض مردم بعد از انتخابات و خشونت عليه اونا باشه ، اما نمی تونه توضيح بده که چرا ما هر روز شاهد بحث هايی در کوچه و بازار و حتی در سطح وسيعی از اينترنت هستيم که بين طرفدارای دو جناح که هر کدوم شاهدی برای ادعا شون دارن صورت می گيره؟ اگر مردم در مقابل حکومت هستند که اين دو دستگی معنا نداره. من اعتقاد دارم که هر دو طرف بايد بپذيرن که طرف مقابل خس و خاشاک نيستند و هر دو عقيده طرفدارانی داره.
اما چرا اين دو دستگی به مردم کشيد؟ من علتش رو سانسور شديد اطلاعاتی و پليسی اداره کردن کشور وانحصار پرمخاطب ترين رسانه کشور یعنی صدا و سيما در سال های گذشته می دونم. بياييد صادق باشيم. واقعا در چهار سال گذشته کمتر کسی حق و جرات اينو داشت که از دولت نقد کنه. البته اين چيزی نيست که دوستان از اون بی اطلاع باشن و همه کم و زياد حسش کرديم با اين حال ترجيح می دم دليل بيارم. دليل اول تعداد روزنامه ها و نشريات توقيف شده و کتاب هايي است که به قول کانديدای اصلاح طلب در چاپ پانزدهم و شانزدهم دچار مشکل شدند. حتی از نظر من نگاهی کوتاه به جشنواره فرهنگيی مثل جشنواره فيلم فجر هم می تونه به اثبات حرفم کمک کنه. دليل دوم هم که دليل اصليه، منش استصوابی اصولگرا هاست. منشی که حتی طرفدارهای اونها هم بعضا ازش اطلاع دارن و دليل الحاق برخی به اين گروه هم همينه. می دونيم که فضای باز سياسی خاتمی، خيلی وقته که از کشور رخت بسته. اين چند سال به کلی در تعريف و تمجيد از دولت، به خصوص از طرف رسانه های دولتی و در راس اونا صدا و سيما گذشت.از اون جايي که اين رسانه فراگيرترين رسانه کشوره ، بايد اعتراف کنم که کاملا تاثير گذار هم بوده و تونسته خيلی چيزها رو (کاری ندارم درست یا غلط ) مخصوصا برای عده ای از مردم که دسترسی به منابع ديگه و قدرت تحليل ندارن نهادينه کنه.
بعد از اين چهار سال چه اتفاقی افتاد؟ طی چند هفته فضای سياسی کشور طوری باز شد که از طريق همين رسانه ی يکسويه نگر، کانديداها برای اولين باربه طور فراگير و نه در حد چند سايت کم بيننده اينترنتی، اجازه نقد از دولت رو پيدا کردند و همين جا بود که واژه سياه نمایی خلق شد. [در مورد اين واژه مطلب ديگه ای در ذهن دارم که در پست های بعدی به اطلاعتون می رسونم.] در طی دو هفته اطلاعات هم چنين اتهاماتی بی واسطه به سمت مردم هجوم آورد که بی سابقه بود. اما واکنش مردم چه بود؟ مردمی که چهار سال تمام جز تحسين و تمجيد از دولت خدمت گزار چيزی نشنيده بودن آيا می تونستن در عزض دو هفته به همه ی چيزهايی که شنيده بودن پشت پا بزنن؟ البته در اين ميان سابقه ی مثبت کانديدا های اصلاح طلب برگ برنده ای براشون محسوب می شد. اما آيا اين کافی بود؟
بهتره يه مسئله و تئوری روانشناسی رو اينجا مطرح کنم که ابداع خودمه و با تجربه بهش رسيدم و سال هاست که ازش استفاده می کنم.اسم اين تئوری " اينرسی متافيزيکی " هست و به اين معناست که همه ی ما نسبت به تغييرات روانی و روحی و حتی تغييرات اطلاعاتی ، دقيقا مثل اجسام فيزيکی يه اينرسی داریم. به ميزان اين اينرسی همه ما کم يا زياد نسبت به تغيير مقاوت می کنيم. اين اينرسی طيف گسترده ای داره که يه سرش کسايی هستند که هر روز با تغيير اطلاعات دريافتی شون ( اصطلاحا حرف اين و اون! ) نظراتشون رو تغيير می دن و سر ديگه ش کسانی هستند که اگه به چيزی اعتقاد پيدا کردن ديگه به هيچ وجه نظرشون رو تغيير نمی دن و با اصلاح هم بيگانه هستن. من اعتقاد دارم که اگه بتونيم مردم رو بر اساس اين تئوری گروه بندی کنيم ، راحت تر می تونيم اين دو دستگی رو توجیه کنيم. البته اين ساده شده ترين شکل اين قضيه س.
در طی اون چند هفته جنجالی حرف های کانديدا ها عده ای از مردم رو به فکر فرو برد که کيه که راست می گه و اين عده دست به پرس و جو و تحقيق زدن. اين گروه بالاخره تونستن حقيقت رو ( البته از ديد خودشون و با توجه به منابعشون )متوجه بشن و ازش طرفداری کنن. اين عده بيشتر افراد روشن فکر ، آگاه و سطح بالای جامعه ( از لحاظ فکری ) بودند. اما عده ی ديگه ای که اينرسی بيشتری داشتن و از طرفی دسترسيشون به منابع اطلاعاتی کم بود ترجیح دادن که بر اعتقادات قبليشون باقی بمونند. اما نقشی که انحصار چهار ساله ی اطلاعات ايفا کرد اين بود که آستانه ی تحريک افراد برای شک به اطلاعاتی که از قبل داشتند رو بالا برد. در حقيقت باعث افزايش ميانگين اينرسی متافيزيکی افراد شد. کسانی که به چهار سال مثبت انديشی به دولت عادت کرده بودند ، خيلی سخت می تونستن در طی چند روز به چند سال شک کنند. البته من کاری ندارم که اين شک انتهاش به کجا می انجاميد ، تاييد دولت يا تکذيب اون. همين هم باعث ايجاد تعصبات افراطی بين دو گروه شده چون مسلما سه دسته هرگز کوتاه نميان، کسايی که به هدفشون ايمان دارن ، کسانی که با کوتاه اومدن هيچ ميونه ای ندارن و اصلاح افکار براشون معنايی نداره و افراد سوم هم کسانی که می دونن اما ترجیح می دن که ندونن! اينا به دليل منافعشون خودشونو به خواب زدن. متاسفانه در هر دو جناح (البته با درصد های کاملا متفاوت ) از اين افراد وجود دارند.
کلام آخر اين که به دليل يورش ناگهانی اطلاعات بعضا ضد و نقيض در مدتی کوتاه ، تنها عده ای خاص تونستن خودشون رو با تغييرات وفق بدن و برای ايجاد دگرگونی فکری در بخشی از افراد باقی مونده (يعنی کسايی که جزودسته ی سوم متعصبين نيستند ) بايد چشم به ساعت بدوزيم و بهشون زمان بديم و منتظر اقدامات روشنگر بيشتر باشيم.

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

چرا افسرده‌اید؟ فراموش نکنید که این بهترین حالت ممکن است!

تقديم به طرفداران مهندس موسوی
(برگرفته از وب سايت www.debsh.com )
این روزها دوستان بسیاری را می‌بینم که افسرده‌اند. این افسردگی ناشی از آن می‌شود که آنها گمان می‌کنند وضعیت فعلی بدترین وضعیت موجود است. از یک نظر این فکر می‌تواند درست باشد: کمتر کسی گمان می‌کرد حتی با انتخاب دوباره احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری چنین وضعیت اسف‌باری پیش آید. آنچه که نهایتا قابل پیش‌بینی بود ادامه‌ی همان وضعیت اقتصادی فرهنگی و سیاسی دوراه اول احمدی‌نژاد بود البته با سیر نزولی بیشتر. اما آنچه که در این سه هفته شاهد بودیم یک بحران و فاجعه‌ی به تمام معنا بود. خود من که در کل دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و با وجود مشکلاتی مضاعف (از جمله خدمت 20 ماهه‌ی نظام وظیفه با داشتن زن و بچه!) به هر حال گلیم‌ام را از آب بیرون کشیده بودم؛ از 23 خرداد تا الان کاملا بیکار شده‌ام. تمام ستون هایم تعطیل شده‌اند، آی طنز را فیلتر کردند، خرده فعالیت‌های اقتصادی ام کاملا راکد شده‌اند و حتی چند پروژه‌ی تلویزیونی هم درباره‌ی آنها با من صحبت شده بود متوقف شده‌اند. جالب اینجاست که چند روز پیش به یکی از فعالان مطرح اقتصادی که از دهه چهل در کشور فعال بوده و ده‌ها سال در اتاق بازرگانی سمت‌های عالی داشته صحبت می‌کردم و او می‌گفت بلایی که در این چند هفته بر سر اقتصاد ایران آمده است حتی در بهمن 57 هم نیامده بود.

با تمام این اوصاف من معتقدم اگر از منظر دیگری نگاه کنیم وضعیت فعلی نه تنها بدترین نیست بلکه می تواند در دراز مدت بهترین هم باشد. اول بیایید دو نتیجه‌ی ممکن برای این انتخابات را بررسی کنیم:


1- اینکه احمدی‌نژاد قبول کند بازنده است و به موسوی تبریک بگوید یک خواب شیرین است که با توجه به روحیات و خلق و خوی احمدی نژاد هیچگاه قابلیت تحقق ندارد. در دولت احمدی‌نژاد قعطا باید نام احمدی‌نژاد از صندوق دربیاید. اما احمدی‌نژاد اگر اینقدر حرص و ولع برای شکستن رکورد خاتمی و خاک‌مال کردن کروبی و رضایی را نداشت می توانست به گونه‌ی دیگری عمل کند. اگر انتخابات به دور دوم می رفت و آنگاه او در مقابل موسوی مثلا 53 درصد رای می‌آورد قابل باور بود و این موج عظیم علیه او راه نمی‌افتاد. اعتراض‌های کوچکی نهایتا شکل می گرفت که خود معترضین هم زیاد به درستی اعتراض خود اعتقاد نداشتند. آنگاه احمدی نژاد می توانست با لبخند ملیحی بر صفحه تلویزیون ظاهر شود از همه تشکر کند و اعلام کند همه کسانی که در این مدت به او حمله کرده‌اند را می‌بخشد و یک ملودرام اشک‌انگیز از رئیس جمهور محبوب (دست کم برای 30 چهل درصد از مردم ایران) بازی کند و مخالفان را آچمز کند. کروبی اوت می‌شد، موسوی به کنج خانه‌اش برمی گشت و رضایی هم نهایتا به مجمع تشخیص برمی گشت. آن‌وقت او 4 سال دیگر به ترکتازی ادامه می داد و ما هم همچنان از اینکه او «نظام جمهوری اسلامی» را تضعیف می‌کند حرص می خوردیم تا دق کنیم.


2- فرض اینکه احمدی‌نژاد بگذارد کسی جز خودش رئیس جمهور شود محال بود اما فرض رئیس جمهور شدن موسوی محال نبود. کاملا محتمل بود که با دخالت رهبر یا دوراندیشی عقلای قوم، موسوی علی‌رغم تمام مجاهدت‌های محصولی و کردان و رحیمی... رئیس جمهور شود. اینکه اصولا احمدی نژاد کلا صلاح نیست هیچ مسئولیتی درکشور داشته باشد که البته درست است اما من معتقدم حتی اگر حضرات احمدی نژاد را بهترین رئیس جمهور ایران می دانند هم صلاح بود موسوی رئیس جمهور بشود. ساده‌ترین دلیلش اینکه طرفداران احمدی‌نژاد اصولا نمی توانستند در صورت اعلام نام موسوی به نام برنده به تقلب اعتراض کنند چون موضوعیت نداشت اما طرفداران موسوی توانستند و همچنان به اعتراضات ادامه خواهند داد.
با این حال دیدیم که موسوی رئیس جمهور نشد و از این جهت هرچند تداوم نابودی 4 ساله کشور تاسف برانگیز است و هر ایرانی حق دارد به خاطر این واقعیت تلخ خون گریه کند؛ اما از منظری پراگماتیستی بهترین حالت ممکن اتفاق افتاده است. چرا؟ به این دلایل:


1- احمدی‌نژاد رئیس جمهور شده است اما در بدترین حالت ممکن و با بیشترین تعداد مخالفان. علاوه بر کسانی که خیلی ساده به موسوی رای دادند و حالا خیلی خشمگین و جدی اعتراض می کنند که رای‌شان نادیده گرفته شده، من به چشم خودم دیده‌ام که بعضی از کسانی که به احمدی نژاد رای داده‌اند و انصاف دارند هم، اکنون با مخالفان همراهی می‌کنند. در میان تمام راه‌های رئیس جمهور شدن خوشبختانه احمدی نژاد و حامیان اصلی‌اش پرهزینه‌ترین راه را برگزیده‌اند.


2- «وجهه داشتن و چهره بودن» که بزرگترین عامل حرکت و جوهره‌ی اعتماد احمدی نژاد است از او ستانده شد. حالا او باید در حالی به سفرهای استانی برود که می داند مخالفانش که پیش از این نهایت اعتراضشان این بود که قاطی جمعیت مستقبلین او نشوند؛ حالا با انگیزه‌ای بالاتر از مخالفانش به پیشواز او خواهند آمد! او اگر با گارد و پلیس و جماعت لباس شخصی چماق‌بدست به سفر استانی برود دیگر آن "رئیس جمهور محبوب مردمی" نخواهد بود و اگر اینها را فرو بگذارد باید هر بار هزاران نفر را که علیه او شعار می دهند را تحمل کند.
در سفرهای خارجی وضعیت برایش بدتر خواهد بود. دیگر عده ای ساده‌دل که او را رئیس جمهور صادق و استکبارستیز مسلمانی می دانستند که به جای توجه به افکار عمومی جهان به ملتش پشتگرم است به استقبالش نخواهند آمد و حتی مخالفانش هم برای هو کردنش به هیچ دانشگاهی دعوتش نمی کنند. او هر جا که پا بگذارد اعتراض‌های شدید خواهد دید و سردی. و سردی و بی‌اعتنایی از همه چیز برای کسانی با روحیه‌ی احمدی‌نژاد خردکننده تر است.


3- با رویدادهایی که پس از اعلام نتایج رخ داد بسیاری از مشکلات و معضلات سیاسی و اجتماعی ایران که با روند پیش از این 20 سال طول می‌کشید تا چند میلیون نفر به آنها واقف شوند، در عرض چند روز (حد اکثر از شنبه 23 خرداد تا بعد از ظهر جمعه 29 خرداد) برای بیش از 20 میلیون نفر روشن شد. فراموش نکنید که تنها مشکل بزرگ ما احمدی‌نژاد نبود بلکه سیستمی بود که به احمدی‌نژادها میدان می دهد و از آنها حمایت می‌کند. یکی از آنها مساله بسیج است که اشکالات ساختاری وارد به آن تا پیش از این با توجیهاتی نظیر "بین همه قشر خوب و بد وجود دارد" در ذهن عامه مردم قابل حل بود اما الان میلیون‌ها ایرانی نسبت به آنها طور دیگری می اندیشند و حتی بسیاری از بسیجی‌های منصف نسبت به آفات تداخل نهادهای نظامی و غیر نظامی آگاه شده‌اند. معضلات و مشکلات بزرگتر هم به همچنین...


4- هنوز احمدی‌نژاد در ایران میلیون‌ها طرفدار دارد. اما این‌ها همان میلیون‌ها طرفدار دوره‌ی پیش نیستند و میلیون‌ها علامت سوال و تردید در ذهن آنها رسوخ کرده است. در پس ذهن همه‌ی آنها کلماتی مثل دروغ، فریب، آمار ساختگی و امثال آن قرار دارد که قابلیت رشد دارند. حالا تمام حرکات احمدی نژاد که در طول 4 (بلکه 6) سال گذشته صرفا با جنگ روانی و بازی‌های رسانه‌ای و شلوغ‌کاری‌های خودشان لاپوشانی و حتی به صورت عکس نشان داده می شد زیر ذره بین مخالفان و حتی طرفداران احمدی نژاد است. این مناظره‌ها در حکم آن کودکی‌ بود که گفت شاه لخت است. واقعیت را او کشف نکرد، اما به رو آورد و همهمه آورد و شد آنچه شد.


5- فراموش نکنید که اگر نام موسوی یا هر کس دیگری به عنوان رئیس جمهور بعدی ایران از صندوق درمی آمد او بلافاصله رئیس جمهور نمی‌شد. احمدی نژاد در هر حال تا شهریور ماه امسال رئیس جمهور بود و طی این مدت بلایی به سر بنگاه های اقتصادی و شرکت‌های عظیم صنعتی ایران می‌آمد که فقط و فقط با عقب‌نشینی زمانمند نظامی قابل مقایسه است. در یک عقب‌نشینی نظامی که زمان معینی برای آن در اختیار است، اصل بر این است که هیچ چیز قابل استفاده‌ای به دست «دشمن» نیفتد. از این رو یا تجهیزات غنیمتی به همراه نیروهای خودی به عقب برده می‌شوند و یا با آتش سوزی و بمب‌گذاری نابود می‌شوند. و فراموش نکنید که در نزد این دولت، همه‌ی غیرخودی‌ها دشمن‌اند!


6- امسال نه از نفت 150 دلاری خبری‌ست و نه از صندوق ذخیره ی ارزی پر و پیمان. میرحسین موسوی اگر رئیس جمهور می‌شد به معنای کامل کلمه به خاک سیاه می‌نشست. او نه فقط صنعت و اقتصاد ایران را – که به شرح فوق مشمول عقب‌نشینی قرار گرفته بود!- ویران تحویل می‌گرفت بلکه توان بازسازی آن را نمی داشت. بر طبق گمانه‌زنی های مدلل، صندوق ذخیره ارزی ایران تا اول مهر ایران کاملا تهی خواهد شد و دولت حتی برای تامین پرداخت حقوق کارمندهایش با مشکلات جدی روبرو خواهد بود. روستائیانی که در سال های اخیر عادت به گرفتن پول از دست رئیس جمهور کرده‌اند (گیریم هر دو سال یکبار) اگر با رئیس جمهور موسویِ کیسه تهی مواجه می‌شدند همه اشکالات را به پای او و همه ی خوبی ها را با هزاران آه و اندوه و نوستالژی به پای احمدی‌نژاد می نوشتند. حتی شاید بسیاری از طرفداران موسوی هم در مقابل بحران‌های عظیم پیش رو و بوق‌های رسانه‌ای مخالف دولت فرضی (نظیر کیهان) در مورد توانایی و کفایت موسوی و تیمش به تردید می افتادند. اما حالا همه‌ی توپ‌ها در زمین احمدی نژاد است که تا پیش از این با دادن پول و اضافه حقوق و وام رای جمع کرده است و مردمی را به این شیوه عادت داده.

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

روزنامه فرانسوی: اين آغاز يک پايان است


به قول برادرم: تا حالا تاريخ به خودش حکومتی رو نديده که بتونه در مقابل خواست مردم ايستادگی کنه.


Free Blogger Templates by Isnaini Dot Com and Real Estate. Powered by Blogger